پایگاه خبری«رهوا».محمدرضا پهلوی در واپسین سالیان حیات خویش، شاهد رویدادی بود که نهایتاً نابسامانی و سقوط حکومت وی را تسریع کرد. افزایش قیمت نفت بهرغم آنکه در آغاز برای وی نوعی سرخوشی به ارمغان آورد، اما در ادامه عامل وابستگی اقتصادی بیشتر و نیز بیعدالتی و تبعیض گسترده گردید. در مقالی که پیش روی شماست، با اتکا به گفتههای کارگزاران رژیم شاه، ابعاد این مسئله تشریح شده است. امید آنکه مقبول افتد.
پولپاشی بیحساب در بازار مصرف!
از ابتدای دهه ۵۰ شمسی اقتصاد ایران تحول جدیدی را شاهد بود و آن افزایش قیمت نفت در بازارهای جهانی و در پی آن افزایش صادرات نفتی کشورهای صادرکننده، از جمله ایران بود. این حادثه پیامدهای گوناگونی را در اقتصاد ایران به جا گذاشت. عبدالمجید مجیدی در این باره چنین مینویسد:
«پس از افزایش قیمت نفت در سالهای ۱۳۵۰ به بعد و به دنبال آن افزایش بودجه دولت تورم خیلی شدیدی به وجود آمد و علت آن بود که برخورد صحیحی با مسئله افزایش قیمت نفت وجود نداشت. سعی میشد راهحلها از طریقی پیدا شوند که خیلی قابل توجیه نبود. به عنوان مثال به شما بگویم در همین مسئله تورم قیمتها بحثی که داشتیم و خیلی ناراحتی و عصبانیت ایجاد کرد این بود که به عنوان مسئول سازمان برنامه میگفتم: اگر میخواهید قیمتها بالا نروند باید جلوی تورم را بگیرید، بایست دولت کمتر خرج کند. آنجایی که دولت در بازار پول میریزد در نتیجه قیمتها بالا میرود. اگر واقعاً نگران بالا رفتن قیمتها هستید دولت نباید اینقدر پول در بازار بریزد. با آمار هم نشان میدادم که حجم مصرف عمومی و مصرف دولتی چقدر سریع رشد کرده و در نتیجه تولید و عرضه کردن کالاها و خدمات چقدر محدودیت داشته و درنتیجه چرا اینقدر قیمتها بالا رفته و تورم ایجاد شده است. متأسفانه کسی این بحث را گوش نمیداد و به دعوا، بغض و ناراحتی کشیده میشد. برای اینکه لازمهاش این بود که از بعضی از طرحهای عمرانی یک خرده جلوگیری میشد یا اینکه بعضی بودجههای جاری وزارتخانهها میبایست محدود میشدند یا اینکه بعضی از برنامههایی که دستگاههای دولتی داشتند بایست یک مقدار تعدیل میشد، چون نمیخواستند انجام دهند در نتیجه دنبال راهحل دیگری میرفتند و میگفتند نخیر، اینکه باز دارد تئوری اقتصادی برای ما میگوید. میشود رفت کسی را که گرانفروشی میکند گرفت و به زندان انداخت یا مأمورین کنترل قیمت بگذاریم که اینها اینقدر گران به مردم نفروشند. این مسائل و گرفتاریها از آنجا ناشی میشد که ما میگفتیم تأثیر این برنامه عمرانی با این حجم و نحوه خرج کردن بودجه جاری از نظر اقتصاد مملکت و اثرش روی قیمتها چیست؟ کسی این بحث منطقی را قبول نمیکرد، چون لازمهاش این بود که برنامهها یک خرده محدود میشد، اعتبارات کمتر خرج میشد که این هم یک عده را ناراضی میکرد. بحث ما در این حد بود. حالا روی سایر مسائل هم تقریباً گرفتاریهای ما از این قبیل بود. مثلاً آنجایی که صحبت از این میشد که بنادر کشش ندارند، نمیدانم ۲۰۰ کشتی معطل شدهاند، میرفتیم میگفتیم بابا جان! شما بایست به نسبتی جنس وارد کنید که ظرفیت ورودی کالاها در مملکت اجازه میدهد. اگر درمجموع بیش از یک میلیون تن نمیتوانید از بنادر جنوب وارد کنید، بیشتر نخرید. آن را هم کسی گوش نمیداد. باز میرفتند جنس سفارش میدادند.» (۱)
«پس از افزایش قیمت نفت در سالهای ۱۳۵۰ به بعد و به دنبال آن افزایش بودجه دولت تورم خیلی شدیدی به وجود آمد و علت آن بود که برخورد صحیحی با مسئله افزایش قیمت نفت وجود نداشت. سعی میشد راهحلها از طریقی پیدا شوند که خیلی قابل توجیه نبود. به عنوان مثال به شما بگویم در همین مسئله تورم قیمتها بحثی که داشتیم و خیلی ناراحتی و عصبانیت ایجاد کرد این بود که به عنوان مسئول سازمان برنامه میگفتم: اگر میخواهید قیمتها بالا نروند باید جلوی تورم را بگیرید، بایست دولت کمتر خرج کند. آنجایی که دولت در بازار پول میریزد در نتیجه قیمتها بالا میرود. اگر واقعاً نگران بالا رفتن قیمتها هستید دولت نباید اینقدر پول در بازار بریزد. با آمار هم نشان میدادم که حجم مصرف عمومی و مصرف دولتی چقدر سریع رشد کرده و در نتیجه تولید و عرضه کردن کالاها و خدمات چقدر محدودیت داشته و درنتیجه چرا اینقدر قیمتها بالا رفته و تورم ایجاد شده است. متأسفانه کسی این بحث را گوش نمیداد و به دعوا، بغض و ناراحتی کشیده میشد. برای اینکه لازمهاش این بود که از بعضی از طرحهای عمرانی یک خرده جلوگیری میشد یا اینکه بعضی بودجههای جاری وزارتخانهها میبایست محدود میشدند یا اینکه بعضی از برنامههایی که دستگاههای دولتی داشتند بایست یک مقدار تعدیل میشد، چون نمیخواستند انجام دهند در نتیجه دنبال راهحل دیگری میرفتند و میگفتند نخیر، اینکه باز دارد تئوری اقتصادی برای ما میگوید. میشود رفت کسی را که گرانفروشی میکند گرفت و به زندان انداخت یا مأمورین کنترل قیمت بگذاریم که اینها اینقدر گران به مردم نفروشند. این مسائل و گرفتاریها از آنجا ناشی میشد که ما میگفتیم تأثیر این برنامه عمرانی با این حجم و نحوه خرج کردن بودجه جاری از نظر اقتصاد مملکت و اثرش روی قیمتها چیست؟ کسی این بحث منطقی را قبول نمیکرد، چون لازمهاش این بود که برنامهها یک خرده محدود میشد، اعتبارات کمتر خرج میشد که این هم یک عده را ناراضی میکرد. بحث ما در این حد بود. حالا روی سایر مسائل هم تقریباً گرفتاریهای ما از این قبیل بود. مثلاً آنجایی که صحبت از این میشد که بنادر کشش ندارند، نمیدانم ۲۰۰ کشتی معطل شدهاند، میرفتیم میگفتیم بابا جان! شما بایست به نسبتی جنس وارد کنید که ظرفیت ورودی کالاها در مملکت اجازه میدهد. اگر درمجموع بیش از یک میلیون تن نمیتوانید از بنادر جنوب وارد کنید، بیشتر نخرید. آن را هم کسی گوش نمیداد. باز میرفتند جنس سفارش میدادند.» (۱)
نفت مثل سیل تمام زندگی ما را شست!
در ادامه چنین سیاستهایی بود که اقتصاد ایران به روایت مجیدی دچار از هم گسیختگی شد:
«با افزایش قیمت نفت پس از سال ۱۳۵۲ [ش]تمام نظمی که با صبر و حوصله و ظرف سالها ایجاد شده بود از هم پاشید و درست یادم هست یک سال قبل از اینکه حکومت هویدا برود، جلسهای [در]حضور اعلیحضرت تشکیل دادیم که در آن جلسه اعلیحضرت بودند و هویدا بود. اصفیا وزیر مشاور بود و هوشنگ انصاری وزیر امور اقتصادی و دارایی بود و حسنعلی مهران رئیس بانک مرکزی بود و من بودم که وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه بودم. مشکلات دیگر رو آمده بود. گرفتاریهای واقعاً سخت و لاینحلی به وجود آمده بودند. اعلیحضرت خیلی مغموم و افسرده بودند. فرمودند: چطور شد یکدفعه به این وضعیت افتادیم؟ خب، آقایان همه ساکت بودند. من گفتم: قربان! اجازه بفرمایید به عرضتان برسانم، ما درست وضع مردمی را داشتیم که در دهی زندگی میکردند و زندگی خوشی داشتند، منتها خب گرفتاری این را داشتند که خشکسالی شده بود و آب کم داشتند و آنقدر آب نداشتند که بتوانند کشاورزی خوبی کنند. دائماً آرزو میکردند که باران بیاید. آنقدر باران آمد که سیل آمد، زد تمام این خانهها، زندگی و زمینهای مزروعی اینها، همه را خراب کرد. خوشبختانه آدمها زنده ماندند و توانستند جانشان را به در ببرند، ولی زندگیشان از هم پاشید و اصلاً معیشتشان به هم ریخت. ما هم درست همین وضع را داریم. ما مملکتی بودیم که داشتیم به خوشی زندگی میکردیم. خب، دلمان پول و درآمد بیشتری میخواست که مملکت را بسازیم. یکدفعه این درآمد نفت که آمد مثل سیلی تمام زندگی ما را شست و رفت. (اعلیحضرت) خیلی هم از این حرفم خوششان نیامد و ناراحت شدند و پا شدند و جلسه را تمام کردند و رفتند بیرون. همه هم به من اعتراض کردند که این چه حرفی بود زدی؟» (۲)
«با افزایش قیمت نفت پس از سال ۱۳۵۲ [ش]تمام نظمی که با صبر و حوصله و ظرف سالها ایجاد شده بود از هم پاشید و درست یادم هست یک سال قبل از اینکه حکومت هویدا برود، جلسهای [در]حضور اعلیحضرت تشکیل دادیم که در آن جلسه اعلیحضرت بودند و هویدا بود. اصفیا وزیر مشاور بود و هوشنگ انصاری وزیر امور اقتصادی و دارایی بود و حسنعلی مهران رئیس بانک مرکزی بود و من بودم که وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه بودم. مشکلات دیگر رو آمده بود. گرفتاریهای واقعاً سخت و لاینحلی به وجود آمده بودند. اعلیحضرت خیلی مغموم و افسرده بودند. فرمودند: چطور شد یکدفعه به این وضعیت افتادیم؟ خب، آقایان همه ساکت بودند. من گفتم: قربان! اجازه بفرمایید به عرضتان برسانم، ما درست وضع مردمی را داشتیم که در دهی زندگی میکردند و زندگی خوشی داشتند، منتها خب گرفتاری این را داشتند که خشکسالی شده بود و آب کم داشتند و آنقدر آب نداشتند که بتوانند کشاورزی خوبی کنند. دائماً آرزو میکردند که باران بیاید. آنقدر باران آمد که سیل آمد، زد تمام این خانهها، زندگی و زمینهای مزروعی اینها، همه را خراب کرد. خوشبختانه آدمها زنده ماندند و توانستند جانشان را به در ببرند، ولی زندگیشان از هم پاشید و اصلاً معیشتشان به هم ریخت. ما هم درست همین وضع را داریم. ما مملکتی بودیم که داشتیم به خوشی زندگی میکردیم. خب، دلمان پول و درآمد بیشتری میخواست که مملکت را بسازیم. یکدفعه این درآمد نفت که آمد مثل سیلی تمام زندگی ما را شست و رفت. (اعلیحضرت) خیلی هم از این حرفم خوششان نیامد و ناراحت شدند و پا شدند و جلسه را تمام کردند و رفتند بیرون. همه هم به من اعتراض کردند که این چه حرفی بود زدی؟» (۲)
رشد واسطهگریهای سرطانی!
فریدون هویدا در خاطرات خود در این باره چنین آورده است:
«پس از افزایش قیمت نفت در سال ۱۳۵۲ و به دنبال جاری شدن سیل پول به ایران سیل معاملهگران و تجار بینالمللی نیز درست مثل هجوم مگس به طرف شیرینی رو به سوی ایران سرازیر شد و همگام با آنان عدهای از ایرانیان هم در اطراف دربار و مفتخورهای آن حلقه زدند تا شاید از این نمد برای خود کلاهی دست و پا کنند. واسطهگری رشدی سرطانی یافت و پولهای هنگفتی از این راه رد و بدل شد تا خارجیهای ناآشنا به امور ایران بتوانند با مقامات سطح بالایی که عامل اجرای برنامههای جاهطلبانه شاه بودند تماس برقرار کنند. در این میان اعضای خانواده سلاطین معزول اروپایی نیز به لطف آشنایی و رفتوآمد با دربار شاه به نوایی رسیدند و توانستند برای انعقاد بعضی قراردادهای سرسامآور بین دولت ایران و شرکتهای اروپایی واسطهگری کنند. ظاهراً خوشبختی به سراغ ایرانیها آمده بود، ولی کسی خبر نداشت به دنبال آن بیعدالتیها، تبعیضها و فسادهای گوناگون نیز در راه است. پس از چندی در اثر افزایش استخراج نفت برای استفاده از پول آن به مرور انبارهای ذخیرهسازی کشورهای غربی مملو از نفت شد و بهرغم پیشبینیهای خوشبینانه شاه صادرات نفت دیگر از حد معینی فراتر نرفت. در همان حال، چون مخارج برنامههای بلندپروازانه و هزینه خرید تسلیحات به حدی افزایش یافته بود که تمام ثروت ناشی از اضافه درآمد نفت را یکجا میبلعید، لذا برای تأمین هزینه سایر برنامههای مملکتی، شاه در صدد بالا بردن میزان صادرات نفت برآمد، ولی به این دلیل که انبارها پر بود و مشتریها رغبتی به خرید اضافه نشان نمیدادند، او ناچار برای بار دوم دستور داد تا در برنامه پنج ساله کشور تجدیدنظر به عمل آید.» (۳)
«پس از افزایش قیمت نفت در سال ۱۳۵۲ و به دنبال جاری شدن سیل پول به ایران سیل معاملهگران و تجار بینالمللی نیز درست مثل هجوم مگس به طرف شیرینی رو به سوی ایران سرازیر شد و همگام با آنان عدهای از ایرانیان هم در اطراف دربار و مفتخورهای آن حلقه زدند تا شاید از این نمد برای خود کلاهی دست و پا کنند. واسطهگری رشدی سرطانی یافت و پولهای هنگفتی از این راه رد و بدل شد تا خارجیهای ناآشنا به امور ایران بتوانند با مقامات سطح بالایی که عامل اجرای برنامههای جاهطلبانه شاه بودند تماس برقرار کنند. در این میان اعضای خانواده سلاطین معزول اروپایی نیز به لطف آشنایی و رفتوآمد با دربار شاه به نوایی رسیدند و توانستند برای انعقاد بعضی قراردادهای سرسامآور بین دولت ایران و شرکتهای اروپایی واسطهگری کنند. ظاهراً خوشبختی به سراغ ایرانیها آمده بود، ولی کسی خبر نداشت به دنبال آن بیعدالتیها، تبعیضها و فسادهای گوناگون نیز در راه است. پس از چندی در اثر افزایش استخراج نفت برای استفاده از پول آن به مرور انبارهای ذخیرهسازی کشورهای غربی مملو از نفت شد و بهرغم پیشبینیهای خوشبینانه شاه صادرات نفت دیگر از حد معینی فراتر نرفت. در همان حال، چون مخارج برنامههای بلندپروازانه و هزینه خرید تسلیحات به حدی افزایش یافته بود که تمام ثروت ناشی از اضافه درآمد نفت را یکجا میبلعید، لذا برای تأمین هزینه سایر برنامههای مملکتی، شاه در صدد بالا بردن میزان صادرات نفت برآمد، ولی به این دلیل که انبارها پر بود و مشتریها رغبتی به خرید اضافه نشان نمیدادند، او ناچار برای بار دوم دستور داد تا در برنامه پنج ساله کشور تجدیدنظر به عمل آید.» (۳)
در آینده نزدیک همه چیز دگرگون خواهد شد!
مینو صمیمی نیز در خاطرات خود به این مسئله اشاره کرده است و مینویسد:
«در عین حال این احساس نیز کم و بیش در همه وجود داشت که شرایط موجود بسیار ناپایدار و موقتی است و بیتردید در آینده نزدیک همه چیز دگرگون خواهد شد. بر اثر تزریق مقادیر هنگفت پول به شریان اقتصاد کشور قیمتها با سرعتی سرسامآور سیر صعودی را میپیمودند و در این میان، چون نسبت افزایش بهای مسکن و اجارهخانه بیش از همه بود، لذا دلالان و سفتهبازانی که به هیچ مرام و مسلکی جز انباشتن جیب خود نمیاندیشیدند، بهسرعت وارد معاملات زمین و مسکن شدند و به تاخت و تاز پرداختند. در هر گوشه تهران ساختمانهای جدیدی مثل قارچ از زمین سر بیرون میآوردند و در حالی که همه جا از مجتمعهای مسکونی بیقواره و نامتناسب معمارساز پر میشد، دلالان و بساز و بفروشان سودهای کلانی به جیب میزدند.» (۴)
«در عین حال این احساس نیز کم و بیش در همه وجود داشت که شرایط موجود بسیار ناپایدار و موقتی است و بیتردید در آینده نزدیک همه چیز دگرگون خواهد شد. بر اثر تزریق مقادیر هنگفت پول به شریان اقتصاد کشور قیمتها با سرعتی سرسامآور سیر صعودی را میپیمودند و در این میان، چون نسبت افزایش بهای مسکن و اجارهخانه بیش از همه بود، لذا دلالان و سفتهبازانی که به هیچ مرام و مسلکی جز انباشتن جیب خود نمیاندیشیدند، بهسرعت وارد معاملات زمین و مسکن شدند و به تاخت و تاز پرداختند. در هر گوشه تهران ساختمانهای جدیدی مثل قارچ از زمین سر بیرون میآوردند و در حالی که همه جا از مجتمعهای مسکونی بیقواره و نامتناسب معمارساز پر میشد، دلالان و بساز و بفروشان سودهای کلانی به جیب میزدند.» (۴)
این اتفاقات آنچنان گسترده روی دادند که فهم آن نیازی به تخصص در حوزه اقتصاد نداشت و حتی فرد غیرمتخصصی مانند فریده دیبا (۵) نیز در خاطرات خود به آن اشاره کرده است:
«افزایش بهای نفت در سالهای دهه ۱۳۵۰ باعث شد درآمد ارزی ایران افزوده شود. هویدا فقط پول خرج میکرد و کاری به هیچ چیز نداشت. به جای توسعه کشاورزی و صنعت به واردات روی آورد و پولهای کلان نفت بهجای آنکه صرف سرمایهگذاریهای زیربنایی شوند، برای واردات موز، پرتقال و محصولات غذایی و مصرفی هزینه شدند.» (۶)
«افزایش بهای نفت در سالهای دهه ۱۳۵۰ باعث شد درآمد ارزی ایران افزوده شود. هویدا فقط پول خرج میکرد و کاری به هیچ چیز نداشت. به جای توسعه کشاورزی و صنعت به واردات روی آورد و پولهای کلان نفت بهجای آنکه صرف سرمایهگذاریهای زیربنایی شوند، برای واردات موز، پرتقال و محصولات غذایی و مصرفی هزینه شدند.» (۶)
مهاجرت فزاینده ایرانیان از کشور
از جمله پیامدهای افزایش درآمد نفت در دهه ۵۰ مهاجرت افراد بیشمار از کشور بود. فریدون هویدا در خاطرات خود در این باره میگوید:
«به موازات جاری شدن سیل پول در سال ۱۳۵۵ به سوی ایران گروهی از ایرانیان آنچنان دچار احساس خوشبختی و رفاه شدند که دستهدسته رو به سوی کشورهای خارج نهادند. این امر موجبات خروج مقادیر زیادی ارز از کشور شد و به این ترتیب بود که افزایش هزینه زندگی، دستیابی به منافع کلان و شیوع سوءاستفادههای مالی روزبهروز به فقر و محرومیت مردم طبقه پایین افزود و در عوض ثروت بیشتری را برای مردم طبقه متوسط جدید به ارمغان آورد.» (۷)
«به موازات جاری شدن سیل پول در سال ۱۳۵۵ به سوی ایران گروهی از ایرانیان آنچنان دچار احساس خوشبختی و رفاه شدند که دستهدسته رو به سوی کشورهای خارج نهادند. این امر موجبات خروج مقادیر زیادی ارز از کشور شد و به این ترتیب بود که افزایش هزینه زندگی، دستیابی به منافع کلان و شیوع سوءاستفادههای مالی روزبهروز به فقر و محرومیت مردم طبقه پایین افزود و در عوض ثروت بیشتری را برای مردم طبقه متوسط جدید به ارمغان آورد.» (۷)
نظام اداری نیز از پیامدهای افزایش قیمت نفت در امان نماند. عبدالمجید مجیدی در این زمینه چنین نوشته است:
«پس از بالا رفتن قیمت نفت در سالهای بعد از ۱۳۵۰ هر وزارتخانهای برای خودش برنامهریزیهای خیلی جاهطلبانهای کرد و ما در سازمان برنامه گرفتاریمان این بود که بین بخشهای مختلف دولت تعادل و توازن ایجاد کنیم. مثلاً خوب خاطرم هست که وزیر پست و تلگراف هدفی گذاشته بود که تا پایان برنامه پنجم تعداد مشترکین تلفن در ایران به ۲ میلیون نفر برسد که خب هیچکس بدش نمیآمد. همه دلشان میخواست به این سرعت شبکه تلفن توسعه یابد، ولی لازمهاش این بود که سرمایهگذاری عظیمی در ایستگاهها و پایگاههای تلفنی و مخابراتی مملکت میشد و وزارت پست و تلگراف شبکه خیلی وسیع به هم مرتبطی را به وجود میآورد. از همه اینها مهمتر تعداد قابل توجهی آدم میبایست تربیت میکرد که اصلاً در ظرف آن دورهای که در مقابل ما بود، امکان اینکه چندین هزار نفر آدم تربیت شوند که بتوانند با یک سیستم الکترونیکی در این حد کار کنند وجود نداشت.» (۸)
«پس از بالا رفتن قیمت نفت در سالهای بعد از ۱۳۵۰ هر وزارتخانهای برای خودش برنامهریزیهای خیلی جاهطلبانهای کرد و ما در سازمان برنامه گرفتاریمان این بود که بین بخشهای مختلف دولت تعادل و توازن ایجاد کنیم. مثلاً خوب خاطرم هست که وزیر پست و تلگراف هدفی گذاشته بود که تا پایان برنامه پنجم تعداد مشترکین تلفن در ایران به ۲ میلیون نفر برسد که خب هیچکس بدش نمیآمد. همه دلشان میخواست به این سرعت شبکه تلفن توسعه یابد، ولی لازمهاش این بود که سرمایهگذاری عظیمی در ایستگاهها و پایگاههای تلفنی و مخابراتی مملکت میشد و وزارت پست و تلگراف شبکه خیلی وسیع به هم مرتبطی را به وجود میآورد. از همه اینها مهمتر تعداد قابل توجهی آدم میبایست تربیت میکرد که اصلاً در ظرف آن دورهای که در مقابل ما بود، امکان اینکه چندین هزار نفر آدم تربیت شوند که بتوانند با یک سیستم الکترونیکی در این حد کار کنند وجود نداشت.» (۸)
مینو صمیمی نیز در خاطرات خود به گوشه دیگری از نتایج افزایش قیمت نفت اشاره کرده است:
«در سال ۱۳۵۳ [ش]درآمد فروش نفت کشور از سالی ۵ میلیارد دلار به سالی ۲۰ میلیارد دلار رسید و ایران به یکی از کشورهای ثروتمند جهان تبدیل شد، ولی بالغ بر نصف جمعیتش را افراد بیسواد تشکیل میدادند و کماکان در فهرست کشورهای عقبافتاده جا داشت.» (۹)
«در سال ۱۳۵۳ [ش]درآمد فروش نفت کشور از سالی ۵ میلیارد دلار به سالی ۲۰ میلیارد دلار رسید و ایران به یکی از کشورهای ثروتمند جهان تبدیل شد، ولی بالغ بر نصف جمعیتش را افراد بیسواد تشکیل میدادند و کماکان در فهرست کشورهای عقبافتاده جا داشت.» (۹)
یک حس کاذب امنیت!
جالب آن است که اشرف پهلوی (۱۰) نیز در خاطرات خود به همین مسئله اشاره دقیقی کرده است:
«در سالهای پس از ۱۳۵۲ [ش]قیمت نفت از هر بشکه سه دلار به ۱۲ دلار افزایش یافت. این میزان پول نو یافته نفت یک حس کاذب امنیت به وجود آورد. این حس که تمام مشکلات بهآسانی قابل حل هستند و میتوانیم هر چیزی که دلمان خواست بخریم. مؤسسات و ادارات دولتی بدون برنامهریزی هماهنگ یا دقیق درازمدت هرچه توانستند خرج کردند. بندرهای ما پر از کشتیهایی شد که هفتهها و ماهها در انتظار تخلیه بار بودند. دولت در سال ۱۳۵۵ [ش]برای هزینههای اضافی این تأخیرها ۴۰۰ میلیون دلار جریمه داد. در دورهای از ثروت بیسابقه نهتنها تنگناها، بلکه کمبودها را نیز در اساسیترین سطح اساسی تجربه کردیم. تأخیر و معطلیهای بنادر ما باعث کمبود در برخی کالاهای غذایی و مصرفی شد. تقاضاهای جدید و سنگین به عرضه برق ما (که نتوانست خود را سریع جمع و جور کند و با این تقاضا هماهنگ شود) باعث کمبود برق و خاموشیهای مکرر شد.» (۱۱)
«در سالهای پس از ۱۳۵۲ [ش]قیمت نفت از هر بشکه سه دلار به ۱۲ دلار افزایش یافت. این میزان پول نو یافته نفت یک حس کاذب امنیت به وجود آورد. این حس که تمام مشکلات بهآسانی قابل حل هستند و میتوانیم هر چیزی که دلمان خواست بخریم. مؤسسات و ادارات دولتی بدون برنامهریزی هماهنگ یا دقیق درازمدت هرچه توانستند خرج کردند. بندرهای ما پر از کشتیهایی شد که هفتهها و ماهها در انتظار تخلیه بار بودند. دولت در سال ۱۳۵۵ [ش]برای هزینههای اضافی این تأخیرها ۴۰۰ میلیون دلار جریمه داد. در دورهای از ثروت بیسابقه نهتنها تنگناها، بلکه کمبودها را نیز در اساسیترین سطح اساسی تجربه کردیم. تأخیر و معطلیهای بنادر ما باعث کمبود در برخی کالاهای غذایی و مصرفی شد. تقاضاهای جدید و سنگین به عرضه برق ما (که نتوانست خود را سریع جمع و جور کند و با این تقاضا هماهنگ شود) باعث کمبود برق و خاموشیهای مکرر شد.» (۱۱)
از جمله دقیقترین توصیفاتی که از برنامههای اقتصادی دهه ۱۳۵۰ در ایران ارائه شده است توصیف عبدالمجید مجیدی به عنوان عالیترین مقام برنامهریزی اقتصادی در ایران آن روزگار است:
«برنامهها و طرحهایی که دستگاههای دولتی پس از افزایش قیمت نفت به سازمان برنامه ارائه کردند، نهتنها عملی نبودند، بلکه پرت و پلا بودند و این برنامهها آن چیزی که بشود از نظر منطقی و علمی به آن صحه گذاشت نبودند، اما همین برنامهها هم که تصویب شدند در عمل رعایت نشدند و عملاً خیلی از آن تجاوز شد. هیچ وزیری خودش را در چارچوب برنامه مقید نمیدانست.» (۱۲)
«برنامهها و طرحهایی که دستگاههای دولتی پس از افزایش قیمت نفت به سازمان برنامه ارائه کردند، نهتنها عملی نبودند، بلکه پرت و پلا بودند و این برنامهها آن چیزی که بشود از نظر منطقی و علمی به آن صحه گذاشت نبودند، اما همین برنامهها هم که تصویب شدند در عمل رعایت نشدند و عملاً خیلی از آن تجاوز شد. هیچ وزیری خودش را در چارچوب برنامه مقید نمیدانست.» (۱۲)
و نکته دیگری در این زمینه که از منظر خاطرات مینو صمیمی شایسته توجه است:
«یکی دیگر از مسائل حیرتآور، طی دوره رونق پول و سرمایهداران در ایران فقدان یک سیستم بانکی کارآمد برای تسهیل عملیات بانکی در کشور بود که باعث میشد حتی برای اقداماتی ساده مثل انتقال پول از یک حساب به حساب دیگر مدتها وقت صرف شود و معلوم نبود با چنین اوضاعی شاه چگونه امید داشت تهران را به یکی از مراکز مالی جهان تبدیل کند!» (۱۳)
«یکی دیگر از مسائل حیرتآور، طی دوره رونق پول و سرمایهداران در ایران فقدان یک سیستم بانکی کارآمد برای تسهیل عملیات بانکی در کشور بود که باعث میشد حتی برای اقداماتی ساده مثل انتقال پول از یک حساب به حساب دیگر مدتها وقت صرف شود و معلوم نبود با چنین اوضاعی شاه چگونه امید داشت تهران را به یکی از مراکز مالی جهان تبدیل کند!» (۱۳)
*پینوشتها در سرویس تاریخ جوان موجود است.
https://rahva.ir/?p=12155