مجله خبری«رهوا«.گزیدهای از معجزات امام جواد (ع) را در اینجا بخوانید.
امام محمد بن علی جواد الائمه (ع) جوانترین امام دارای معجزات بسیاری است که در اینجا به منتخبی از قدرت و منزلت ایشان میپردازیم.
گوش برزخی و عصای سخنگو
دانستن اسرار وجود انسانهای دیگر از ویژگیهای معصومان الهی (ع) است بر اساس روایات به نقل ازیحیی بن اکثم از علمای دربار عباسی: روزی برای زیارت قبر رسول خدا (ص) رفته بودم که امام جواد (ع) را دیدم. با او در خصوص مسائل گوناگونی مناظره کردم و همه را پاسخ داد. به او گفتم: خواستم از شما چیزی بپرسم، اما شرم دارم از پرسش.
امام فرمودند: بدون آنکه سوالت را بپرسی من پاسخ آن را میدهم تو میخواهی بپرسی امام کیست؟
گفتم: آری به خدا سوگند همین است؟
فرمود: منم
گفتم: بر این مدعا نشانه و حجتی دارید؟
در این لحظه عصایی که در دست امام (ع) بود به سخن آمد و گفت:
همانا مولای من حجت خدا و امام این زمان است.
معجزه درخت سدر
بر اساس روایتی به نقل از شیخ مفید: هنگامی که امام جواد (ع) با همسرش ام الفضل از بغداد به مدینه رفت به کوفه که رسید مردم به استقبال ایشان رفتند، غروب به مسجد رفت در صحن مسجد درخت سدری قرار داشت که هنوز میوه آن به ثمر نرسیده بود.
امام جواد (ع) از حاضران خواست تا کوزهای برای ایشان بیاوردند و در پای آن درخت سدر وضو گرفت و نماز مغرب را با مردم اقامه کرد. امام در رکعت نخست سوره حمد و اذا جاءنصرالله و در رکعت دوم حمد و قل هو الله را خواند. پیش از رکوع قنوت گرفت. پس ازخواندن رکعت سوم تشهد و سلام داد. پس از نماز مدتی در حال نشسته مشغول تعقیبات و ذکر شد، سپس بلند شد و چهار رکعت نماز نافله مغرب را به جای آورد و تعقیب خواند و دو سجده شکر به جای آورد و ازمسجد خارج شد.
امام جواد (ع) هنگامی که به کنار درخت سدر رسید، مردم متوجه شدند که آن درخت به بار نشسته و میوه داده است. از این جریان شگفت زده شدند و از میوه آن خوردند در حالی که میوههای سدر هسته نداشت آنگاه امام (ع) را برای وداع بدرقه کردند.
معجزه دامادی امام جواد (ع) و بلایی که بر سر نوازنده آمد
بر اساس روایتی به نقل ازمحمد بن ریان: مامون برای رسیدن به هدفش (بدنام کردن حضرت امام جواد (ع))همه نوع نیرنگی را در خصوص امام جواد (ع) به کار برد، اما هیچ کدام از آنها فایدهای نداشت.
مامون پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد (ع)، صد کنیز زیبا را انتخاب کرد که هر یک جامی پر از گوهر درخشان در دست داشتند. مامون به کنیزان دستور داد تا پس از نشستن امام جواد (ع) در جایگاه دامادی به استقبال ایشان رفته و به او خوشامد گویند.
کنیزان به سوی امام (ع) رفتند و خوشامد گفتند، ولی امام محمد تقی (ع) هیچ توجهی به آنها نکرد، در دربار مامون مردی به نام مخارق که ریشی بلند وصوتی خوش داشت و عود مینواخت، وجود داشت.
مخارق به مامون گفت: من توان آن را دارم که نقشه ات را (وادار کردن امام (ع) به لهو و لعب) را عملی سازم سپس مقابل امام جواد (ع) نشست و شروع به خواندن آواز کرد. کسانی که در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگامی که مخارق شروع به نواختن عود و آواز خوانی کرد، امام جواد (ع) سر مبارک خود را متوجه او کرد و بر او نهیب زد و فرمود: از خدا بترسای ریش بلند. دست مخارق از حرکت ایستاد، عود از دستش افتاد و دیگر هرگز نتوانست عود بنوازد.
روزی مامون از بلایی که بر سر مخارق آمده بود از او سوال کرد. مخارق پاسخ داد، چون امام جواد (ع) بر من نهیب زد چنان ترسی از هیبت او بر من تسلط پیدا کرد که دستم فلج شد و هرگز بهبود نیافت.
معجزه رهایی از زندان
بر اساس روایتی اباصلت بعد از شهات امام رضا (ع) به دستور مامون زندانی شد پس ازگذشت یک سال اباصلت از رنجها و سختیهای زندان خسته شده بود و به پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) برای رهایی از زندان متوسل شد هنوز زمانی از آغاز عبادت او نگذشته بود که امام جواد (ع) به دیدارش رفت و فرمود:ای اباصلت از تنگنای زندان بی تاب شدهای؟
اباصلت گفت: به خدا سوگند خیلی خسته ام.
امام (ع) فرمود: برخیز، دستی به زنجیرها زد و غل و زنجیرها از دست و پایش بر زمین افتاد.
سپس دستش را گرفت و از کنار نگهبانان زندان عبور داد. نگهبانان در حالی که نظاره میکردند توان سخن گفتن نداشتند و از زندان خارج شد. سپس امام (ع) فرمود: برو در امان خدا که هرگز نه دست مامون به تو میرسد و نه دست تو به مامون.
اباصلت میگوید: همانگونه که امام جواد (ع) فرمود تا حال مامون را ندیده ام.
چند معجزه شگفت انگیز از امام جواد (ع)
بر اساس روایاتی معجزات شگفت انگیزی از امام جواد (ع) نقل شده است که در اینجا به چند نمونه از آنها میپردازیم.
معجزه اول؛ به روایت ابوجعفر طبری به نقل از ابراهیم بن سعید: روزی امام جواد (ع) بر برگ درخت زیتون دست زد و آن برگ نقره شد، من آنها را از امام (ع) گرفتم و تعدا د زیادی از آنها را در بازار خرج کردم و آن نقرهها هرگز تغییری نکرد و نقره خالص شده بود.
معجزه دوم؛ روزی اسماعیل بن عباس هاشمی نزد امام جواد (ع) رفت و از ایشان برای تامین معیشتش کمک خواست، امام (ع) مشتی خاک برداشت و به برکت دستان ایشان آن خاک پاره طلای گداخته شد سپس آن را به اسماعیل بن عباس هاشمی داد و او آن تکه طلا را به بازار برد و ارزش آن شانزده مثقال بود.
معجزه سوم؛ بر اساس روایتی از عمربن یزید: روزی از امام محمد تقی (ع) پرسیدم: علامت امام چیست؟ ایشان دست خود را بر سنگی گذاشت و جای انگشتان مبارکش بر سنگ ماند و ایشان فرمود: این دلیلی برای اثبات امامت من است.
https://rahva.ir/?p=14492