به گزارش«رهوا».بذل و بخششهای سرزمینی در ازای استمرار حکومت؛ این خلاصه آن چیزی است که پهلویها در شیوه حکومتداری خود، به آن باور داشتند. تورق صفحات تاریخ، گواهی میدهد که رژیم پهلوی از زمان تأسیس یعنی آذرماه سال۱۳۰۴ تا خزانش در بهمنماه سال۱۳۵۷، از واگذاری مناطق تحت سیطره خود -که عمدتاً واجد ارزش ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک بودهاند- به دیگران ابایی نداشته است. «صبح نو» در نوشتاری، به گزیدهای از خیانت پهلویها در از دستدادن مناطقی از ایران پرداختهاست که در ادامه میخوانید.
آریانا و زرکوه
نخستین نمونهای که میتوان از آن به عنوان ضعف رژیم پهلوی در حفظ خاک سرزمین ایران یاد کرد، به مورد دو جزیره کوچک به نامهای «آریانا» و «زرکوه» بازمیگردد. طبق اسناد تاریخیای که یکی از آنها، نقشه دریانوردی ترسیم شده توسط انگلیسیها در اوایل قرن بیستم است، دو جزیره فوقالذکر در تملک ایران بودهاند، اما در نتیجه ضعف و فترت پهلویها، آریانا و زرکوه در سالهای ابتدایی دهه۵۰ شمسی، ابتدا به اشغال انگلیسیها و سپس اماراتیها درآمد.
در نخستین سالهای دهه۵۰ شمسی، ضعف و وادادگی پهلوی دوم سبب شد تا به واسطه چراغ سبز انگلیسیها، این دو جزیره ارزشمند -که مجموعه مساحتشان، تقریباً پنج برابر کوچکتر از مساحت منطقه۱۲ تهران است- به لحاظ منابع نفتی و موقعیت استراتژیک، توسط اماراتیها اشغال شود.
آقای مسعود گودرزی، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی، اسفندماه سال۱۳۹۵ با تأکید بر اینکه تکلیف و وضعیت جزایر زرکوه و آریانا مشخص است، مالکیت ایران بر این جزایر را محرز خواند و با بیان اینکه هیچ کشوری نمیتواند در این باره ادعایی داشته باشد، گفت: «ادعای برخی از کشورهای عربی منطقه مبنی بر تملک برخی از جزایر ایرانی که همواره وجود داشته است، تنها یک ادعاست و بدون شک ایران از حقوق مسلم خود در این راستا دفاع خواهد کرد.»
بدهیم برود؛ فقط با هم دوست باشیم!
سابقه بذل و بخششهای سرزمینی، منحصر به دوره پهلوی دوم نیست. مستندات تاریخی به عیان نشان میدهد که رضاخان – علیرغم تصویر مقتدر و میهنپرستانهای که سلطنتطلبان به دروغ از وی ترسیم کردهاند- آنجا که مصلحت حکم کرده، حاضر به مصالحه و معامله بر سر خاک سرزمین ایران نیز بوده؛ نمونه عیانش، بخشیدن ارتفاعات آرارات در غرب ایران به ترکیه، قسمتهایی از شرق ایران به افغانستان و منطقه سوقالجیشی اروندرود به عراق است. سرلشکر «حسن ارفع» که در سفر رضاخان به ترکیه، عضو هیأت همراه او بود، خاطراتی از این سفر در زمینه نوع نگرش پهلوی اول نسبت به اختلافات مرزی ایران با همسایگان دارد که خواندنی است.
ارفع در خاطرات خود مینویسد: «من عضو هیأت تحدید حدود و حل اختلافات بودم. در این هیأت، کسانی، چون محمدعلی فروغی و رشدی آراس نیز شرکت داشتند. یک روز که من و یک سرهنگ ترک بر سر موضوعی مورد اختلاف با حرارت بسیار بحث میکردیم، رشدی آراس گفت: ما ترکها به نظر اعلیحضرت شاهنشاه اطمینان و اعتقاد کامل داریم، سرهنگ ارفع پروندهها و نقشهها را به حضور ایشان ببرد هرچه فرمودند: ما قبول داریم.»
ارفع در ادامه خاطرات خود تأکید میکند: «من نقشهها و کاغذها را جمع کردم و یک راست به کاخ سلطنتی رفتم و به اتاق داخل شدم و گفتم عرایضی دارم. چند دقیقه بعد شاهنشاه وارد شدند، در حالی که من نقشهها را روی میز پهن کرده بودم. همین که نقشهها را دیدند فرمودند: موضوع چیست؟ من شروع کردم به توضیح دادن که فلان تپه چنین است، فلان منطقه چنان است، آنجا سخت مورد نیاز ماست، و از این حرفها…، اما پس از مدتی که با حرارت عرایضی کردم، با کمال تعجب دیدم اعلیحضرت چیزی نمیفرمایند. وقتی سرم را بلند کردم دیدم شاه با حالت مخصوصی به من نگاه میکند؛ گویی به حرفهایم چندان توجهی ندارد و تنها چشم به چشم من دوخته است تا ببیند من چه میگویم. من سکوت کردم. فرمودند: معلوم است منظور مرا نفهمیدی. بگو ببینم این تپهِ اینجا از آن تپه که میگویی بلندتر نیست؟ عرض کردم: بله قربان. فرمودند: آن را چرا نمیخواهی؟ این یکی چطور؟ عرض کردم: بله. فرمودند: منظور، این تپه و آن تپه نیست. منظور من این است که دودستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چندین صد سال وجود دارد و همیشه به زیان هر دو کشور و به سود دشمنان مشترک ما بوده است، از میان برود. مهم نیست که این تپه از آن که باشد. آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم!»
ارفع در ادامه خاطراتش چنین میآورد: «من شرمنده شدم و کاغذها و نقشهها را جمع کردم و به وزارت خارجه که محل تشکیل هیأت بود برگشتم.» به این ترتیب رضا شاه پهلوی ارتفاعات آرارات را به ترکیه و قسمتهایی از شرق ایران را به افغانستان و اروندرود را به عراق بخشید. در خاطرات سرلشکر ارفع که عضو کمیسیون تحدید حدود مرزی بوده چگونگی این واگذاری بیان شده است؛ بنابراین پیمان سعدآباد از هر لحاظ به زیان ایران بوده است.
نقشه انگلیسی
جزیره بحرین از قدیمالایام متعلق به ایران بوده است. در زمان حکومت «شاپور دوم» در دوره حاکمیت ساسانیان، راهزنان و نیروهای شورشی سرکوب شدند و حاکمیت ایران بر این جزیره تثبیت شد. پس از سقوط سلسله ساسانیان، بحرین همچنان تحت حاکمیت ایران بود. با حمله مغولها به ایران و شدتگرفتن قدرت استعمارگری پرتغال، بحرین به دست این کشور اروپایی اشغال شد. حدود یک قرن پس از آن، پادشاهان صفوی بار دیگر توانستند بحرین را آزاد و به جزء لاینفکی از ایران تبدیل کنند. پس از مرگ «شاه عباس اول» و از سالهای پایانی دوره صفویه، بریتانیا حضورش در منطقه خلیجفارس را گستردهتر ساخت و بحرین را در حمایت خود قرار داد و در سال۱۲۷۰ هجری شمسی بود که بحرین و شیخنشینهای حاشیه خلیجفارس، به طور کامل تحت سلطه بریتانیا درآمدند.
ضعف حکومت قاجار باعث شد تا جزیره بحرین جزء مایملک بریتانیا شود؛ هر چند واپسگرایی حکومت پهلوی نسبتبه مسأله حاکمیت ایران بر این جزیره، کم از قاجارها نداشت؛ چراکه رضاخان به دلیل نقش بیبدیل بریتانیا در اجرای کودتای سوم اسفند سال۱۲۹۹ و پس از آن، همراهی تا رسیدن به اریکه سلطنت، هرگز مایل نبود، به ورطه مناقشه با بریتانیا بر سر موضوع بحرین پای نهد. محمدرضا نیز اگرچه در ابتدا برای بازپسگیری بحرین بسیار مُصر بود، اما تب تند او زود فرونشست.
«ابراهیم تیموری» آخرین سفیر پیش از انقلاب ایران در امارات متحده عربی، از تصمیم شاه درباره صرفنظر کردن از بحرین، دفاع کرده است! با اینکه رژیم شاه، قسمت اعظم بودجه سالانه کشور را به خرید پیشرفتهترین سلاحها و ادوات نظامی از کشورهای غربی بهخصوص ایالات متحده آمریکا اختصاص میداد، تیموری در سال۱۳۹۲ طی گفتوگویی با روزنامه «شرق» اعلام کرد که «شاه به لحاظ نظامی و سیاسی، توان به دست آوردن بحرین را نداشت و به این مسأله کاملاً آگاه بود!»
نتیجه منبعث از جنگ جهانی دوم که به سربرآوردن ایالات متحده آمریکا به عنوان هژمون جدید نظام بینالملل منجر شد، سبب گردید تا بریتانیا با پیبردن به ضعف خود در مناسبات جدید جهانی، مناطق تحت سلطه خود را ترک گوید؛ یکی از این مناطق جزیره بحرین بود. انگلستان طی برنامهای، خروج از خلیجفارس را در تاریخ اول آذرماه سال۱۳۵۰ عملی کرد و مشکلات مرزی و از جمله اختلافات ایران و اعراب را باقی گذاشت. یکی از نتایج برنامهریزیهای انگلستان، دخالت سازمانملل و همهپرسی مردم بحرین برای استقلال بود که درنهایت، به استقلال و جدایی بحرین از ایران منجر شد.
از سوی دیگر، محمدرضا پهلوی با علم به اینکه طایفه حاکم بر بحرین، یعنی آلخلیفه از حمایت عربستان و بریتانیا برخوردارند و اصرار بر بازپسگیری بحرین میتواند به جنگ منجر شود، اعلام کرد هرگز به زور متوسل نخواهد شد و به اراده مردم بحرین احترام میگذارد.