به گزارش«رهوا».در این مطلب روزیاتو، می خواهیم نگاهی اجمالی به زندانی با امنیت بالا در روسیه بیندازیم؛ زندانی که قاتلان زنجیره ای و آدمخواران را در خود جای داده است، زندانیان شبانه روز تحت نظر بوده و هنگام خروج از سلول چشم بسته هستند.
جرم زندانیان دلفین سیاه
زندان دلفین سیاه با امنیت بالا وحشیانه ترین جنایتکاران کشور از جمله قاتلان زنجیره ای، آدم خوارها و تروریست ها را در خود جای داده است.
حدود ۷۰۰ زندانی در آن زندگی می کنند که با هم حدود ۳۵۰۰ نفر را کشته اند؛ یعنی به طور میانگین، وحشتناک پنج قتل به ازای هر زندانی است.
طبق گفته ستوان دنیس آوسیوک، که بر زندان نظارت می کند، جرم اصلی زندانیان قتل است، اما در این زندان “دیوانگان، پدوفیلها (آزار جنسی کودکان) و تروریست ها” هم وجود دارند.
آقای آوسیوک در مصاحبه ای با نشنال جئوگرافیک گفت:
«حتی زبان هم از خطاب کردن آنها به عنوان انسان یا جزو مردم قاصر است. من هرگز نسبت به آنها احساس همدردی نکردهام.»
چرا دلفین سیاه؟
این زندان که در مرز قزاقستان واقع شده است، که یکی از قدیمی ترین زندان های روسیه است و نام غیر رسمی خود را (دلفین سیاه) از مجسمه جلوی ساختمان گرفته. این مجسمه توسط خود زندانیان ساخته شده است.
یکی از ستوان های زندان گفت که تنها راه فرار از این زندان، مرگ است، زیرا زندانیان دلفین سیاه به حبس ابد محکوم هستند و تا آخر عمر در زندان به سر می برند. هیچ زندانی ای تا کنون از زندان دلفین سیاه فرار نکرده است.
محیط زندان
زندانیان در بازداشتگاه وحشیانه تحت نظارت تصویری ۲۴ ساعته قرار دارند.
سلولها بین سه مجموعه درهای فولادی قرار گرفتهاند. زندانیان در یک سلول دوبل یا «سلول درون سلول» زندگی میکنند. حتی دو زندانی مجبور به استفاده از یک سلول ۴.۵ متری هستند.
امنیت و حفاظت در زندان
با توجه به ماهیت زندانیان، نگهبانان هر ۱۵ دقیقه یک بار گردش و بازرسی می کنند.
زمانی که زندانیان سلول های خود را ترک می کنند، مجبور می شوند از ناحیه کمر خمیده راه بروند. اعتقاد بر این است که این تکنیک برای دلفین سیاه منحصر به فرد است. اعتقاد بر این است که با این تاکتیک زندانبان ها حداکثر کنترل را داشته و در عین حال از دید اطرافیانش محروم شود؛ بنابراین، مانع از فرار یا حمله آنها می شود.
علاوه بر این، زندانیان هنگام راه رفتن در خارج از سلول خود چشم بند دارند. این برای اطمینان از این است که زندانیان درک خوبی از چیدمان زندان نداشته باشند.
این زندان حیاط هم ندارد و ورزش شامل قدم زدن در سلولی دیگر به جلو و عقب است و در این مدت سلول های زندانیان توسط نگهبانان برای کالاهای قاچاق بررسی می شود.
غذا و امکانات رفاهی زندان
در زندان دلفین سیاه، کافه تریا وجود ندارد. در عوض زندانیان در طول روز، چهار وعده غذایی در سلول خود می خورند و وعده های غذایی شامل سوپ و نان است.
تنها چیزهایی که برای زندانیان مجاز است فقط شامل کتاب، روزنامه و رادیو می شود.
یک فیلم از بخش تلویزیونی نشان میدهد که یک زندانی در راهرویی با درهای قفل شده، از کمر خم شده و دستهایش را پشت سر گرفته است، و او را به پایین راهپیمایی میکنند. یک سگ ژرمن شپرد در حالی که با یک افسار کوتاه در پشت مرد هدایت می شود، بی وقفه واق واق می کند.
دلفین سیاه ؛ منزل آخر بدنام ترین زندانیان
نیکلای آستانهکوف، یک زندانی حبس ابدی است که به خاطر کشتن یک خانواده کامل و سوزاندن اجساد آنها در جنگل در حال گذراندن حبس ابد است. او می گوید فکر کردن به سرنوشت ارزش وقت گذاشتن ندارد.
او گفت: «اگر دائماً به این فکر کنید که چطور شد سر از اینجا درآوردید، چه چیزی در انتظار شماست، هرگز آزاد نخواهید شد و اینجا تنها میمانید، به سادگی موفق نخواهید شد دوام بیاورید.»
کلیپ ویدیویی نشان می دهد آستانهکوف و هم سلولی اش هر روز صبح ساعت ۶ صبح از خواب بیدار می شوند و تا ۱۶ ساعت آینده اجازه ندارند روی تخت خود بنشینند.
آستانکوف گفت: «در سلول هم مدام از شما فیلم می گیرند. شما شبانه روز تحت نظر هستید. حسگرهای نور و حرکت وجود دارد … به علاوه، هر ۱۵ دقیقه یک نگهبان از سلول ها عبور می کند، بنابراین شما باید دائماً مراقب باشید.»
آدمخواران زندانی در دلفین سیاه
یکی دیگر از زندانیان، ولادیمیر نیکولایف، یکی از بدنام ترین قاتلان روسیه، است. او پس از اینکه مردی را در جریان یک دعوا در حال مستی کشت، به داخل حمام کشاند، تکه تکه کرد و او را خورد.
نیکولایف در یک مصاحبه ویدیویی گفت: «من باید چه کار می کردم؟ او را به حمام کشاندم، لباسش را درآوردم و شروع کردم به جدا کردنش. سر، دستها، پاهای او را بریدم و ناگهان چیزی به من برخورد کرد و فکر کردم او را امتحان خواهم کرد. تکه ای از گوشت ران او را بریدم و آب پز کردم، امتحان کردم و دوست نداشتم. خرد کردم و در ماهیتابه سرخ کردم. به یکی از دوستانم مقداری گوشت دادم، او آن را به خانه برد و به همسرش داد، او با آن کوفته درست کرد، خودش داشت و به بچههایش می خورد. گفتم کانگورو است، ما اینجا کانگورو نداریم. آنها نمی دانستند چیست.