×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

امروز : جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳  .::.   برابر با : Friday, 22 November , 2024  .::.  اخبار منتشر شده : 0 خبر
ماجرای عجیب برخورد علامه با ‘ارواح خبیثه’

به گزارش«رهوا».علامه سید جمال الدین گلپایگانی در ۱۲ سالگی نزد برادران بزرگوارش درس را آغاز کرد و در سن شانزده سالگی (۱۳۱۱ ق) برای ادامه تحصیل عازم اصفهان گردید و در مدرسه ی الماسیه سکنی گزید. ایشان در دورانی که در اصفهان مشغول تحصیل بودند، با آیت الله حسین بروجردی، هم درس و هم مباحثه بودند و آیت الله بروجردی، چه هنگامی که در بروجرد بودند و چه هنگامی که به قم هجرت نمودند، نامه هایی به ایشان می نوشتند و درباره ی بعضی از مسائلِ مشکل و حوادث که واقع می شد، از ایشان کمک می گرفتند.

آیت الله محمد حسین نائینی برای ایشان ارزشی فوق العاده قائل بودند و در واقع علامه گلپایگانی نقش مشاور علمی مرحوم نائینی را داشتند و آنچه موید این مطلب است، اجازه اجتهادی است که مرحوم نایینی به ایشان دادند و از ایشان به عنوان حجت الاسلام یاد کردند و این در حالی است که مرحوم نایینی چنین عنوانی را برای کمتر کسی به کار می بردند و سرانجام پس از رحلت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در سال ۱۳۶۵ ق، آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی به مقام مرجعیت شیعه نائل آمدند.

در میان منابع کراماتی چند به علامه گلپایگانی نسبت داده اند ولی شاید یکی از موثق ترین آن ها، حکایتی باشد که خود ایشان به این نحو بیان کرده اند؛ ایشان فرموده است: روزی برای زیارت اهل قبور در نجف اشرف به وادی السلام رفتم. پس از ادای فریضه ی ظهر از شدت گرما در میان وادی در زیر یک چهارطاقی نشستم. همین که نشستم و شَطَب (چپق کوچک) خود را روشن کردم که قدری استراحت کنم، دیدم دسته ای از ارواح با بدترین وضع به سوی من آمدند در حالی که لباس هایی پاره و کثیف و آلوده بر تن داشتند و التماس می کردند که آقا بیا و به فریاد ما برس و ما را شفاعت کن!

این ارواح متعلق به قبوری بودند که در میان آن قبور نشسته بودم و همه از شیوخ و بزرگان عرب بودند و در دنیا دارای نخوت و تکبر و جاه طلبی بود و در التماس خود پیوسته اصرار می نمودند و التجا داشتند.

من هم اوقاتم تلخ شد و همه را رد کردم و گفتم: ای بی انصاف ها، شما در دنیا زندگی کردید و مال مردم را خوردید و جنایت کردید، حق ضعیف و یتیم و هر بی نوایی را ربودید و ما هر چه فریاد کشیدیم گوش ندادید، حالا آمدید می گویید شفاعت کن؟
بروید گم شوید. و همه را رد کردم و پراکنده شدند.

منابع:
۱- حسینی تهرانی، محمدحسین. معادشناسی، جلد ۲٫
۲- باقرزاده بابلی، عبدالرحمن. داستان های شنیدنی از کرامات علما.
۳- تنکابنی، علی. جمال عارفان.
۴- احمدی جلفایی، حمید. ۴۰ قطب عرفانی.

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.