احمد محمدتبریزی
به گزارش«رهوا».خدا عزتدهنده حقیقی است. تنها اوست که اگر بخواهد بندههایش را تا عرش آسمان میبرد. هرچند این رفاقت و بالا رفتن به این آسانیها به دست نمیآید. کسی که دنبال عزت خدایی است نخست باید با خدایش رفاقت کند؛ باید از خیلی چیزها بگذرد، حساب و کتاب خیلی موارد را بکند و حواسش باید خیلی به زندگی و اطرافیانش باشد. خدا دست کسی را میگیرد که دستانش را برای بندگی باز کرده است و دست نیازمندان و گرفتاران را گرفته باشد. وارد شدن به این مسیر کار سخت و دشواری است که زمینهاش کشتن نفس و خودسازی است. باید زندگیات را وقف خدایت کنی، از خودش بخواهی تا او دستگیرت باشد. درست شبیه کاری که شهید «ابراهیم هادی» کرد. او در زندگیاش تنها با خدایش معامله میکرد. نزدیکترین رفیقش پروردگارش بود و در آخر خدا، ابراهیم را در زمره عزتمندترین و محبوبترین بندههایش قرار داد. شهید ابراهیم هادی حالا در میان جوانان به نماد پهوانی و مردانگی تبدیل شده است. شهید ابراهیم هادی حرفهای زیادی با مخاطبانش دارد. درسهای او در سبک زندگیاش نهفته است. شهید هادی با سبک زندگی خداییاش دل خیلیها را برده و الگوی بسیاری از جوانان است. شهید هادی یک عاشق حقیقی بود که در زندگی پاک زیست و راه و رسم و مرامش به الگویی برای عاشقانش تبدیل شد.
سلام بر ابراهیم
چند روز دیگر سالروز شهادت علمدار گردان کمیل است. چه بهانهای از این زیباتر برای نوشتن از ابراهیم هادی؛ چه فرصت مغتنمی تا دوباره به ابراهیم سلام کنیم: سلام بر ابراهیم، سلام بر شیرمرد گمنام جبههها. سلام بر غیرت و مردانگیات و سلام بر پاکی وجودت. سلام بر ابراهیم، سرآغاز تحول و تازگی و خوب شدن است. او در دنیای امروز، نشانهای است برای بهتر زندگی کردن، سعادت و عاقبت بهخیری. ابراهیم الگویی برای جوانان است، برای جوانانی که میخواهند پاک زیست کنند و دنبال خدایی بودن هستند. امروز شهید ابراهیم هادی برای مردم ایران به ویژه برای جوانان یک مرام و مسلک است. ابراهیم با آن چهره مهربان و آن چشمهای گیرا چه کار کرد که امروز پیر و جوان اینگونه عاشقش هستند و میخواهند آنها هم یکی شبیه ابراهیم شوند؟ ابراهیم متولد ۱۳۳۶ در مناطق جنوبی تهران بود و شهادتش در ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ رقم خورد. ۲۵ سال بیشتر عمر نکرد و در اوج جوانی و رعنایی به شهادت رسید. از دوران نوجوانی طعم یتیمی را چشید و انسان سختی کشیدهای بود. خیلی زود فهمیده بود که باید روی پاهای خودش بایستد و انتظار کمک از کسی نداشته باشد. پس از همان نوجوانی توکل به خدا کرد و دستانش را روی زانوانش گذاشت و زندگیاش را خودش با نگاه به خدایش ساخت. روح بزرگ ابراهیم او را از چیزی بینیاز میکرد. اخلاص او در کارها، سبب میشد تا او فقط خدایش را مدنظر قرار دهد و نظر و حرف دیگران برایش اعتبار نداشته باشد.
مرام پهلوانی
ورزشکار و پهلوان بود. عاشق کشتی و ورزشهای زورخانهای بود و گاهی هم والیبال بازی میکرد. بدن محکم و تنومندی داشت و به واسطه قدرت جسمانیاش در ورزش سرآمد و قدرتمند بود. ابراهیم اولین نشانههای بزرگی روح و پا گذاشتن روی نیتهای نفسانیاش را روی تشک کشتی نشان داد. وقتی در یکی از مسابقههای کشتی حریفش آرام در گوشش میگوید ابراهیم من به پول جایزه نیاز دارم، او خیلی درگیر حساب و کتاب نمیشود. نمیخواهد طوری هم رفتار کند تا منتی سر حریفش داشته باشد. کشتی را شل میگیرد و با امتیاز میبازد تا جایزه به حریفش برسد. ابراهیم اینگونه تمرین پهلوانی میکرد و اینچنین پله پله به خدایش نزدیک میشد. در عکسهایی که از ابراهیم میبینیم، او را با ریش بلند، موی کوتاه و لباسهای گشاد میبینیم. او در بیشتر مواقع شلوار کردی به پا میکرد و نمیگذاشت موهای سرش بلند شود. تیپ منحصر بهفرد او در جبهه برای بسیاری از دوستان و همرزمانش آشنا بود. اما او این تیپ را با دلیل خاصی انتخاب کرده بود. معمولاً ابراهیم با ساک ورزشی راهی باشگاه میشد و یک روز چند دختر درباره ظاهر خوب و مرتبش حرف میزنند. یکی از همباشگاهیهایش که این حرفها را میشنود، این موضوع را با ذوق و شوق برای ابراهیم تعریف میکند، اما این حرفها به مذاق ابراهیم خوش نمیآید. تحول ابراهیم در ظاهر از همینجا رقم میخورد. این حرفها نه تنها برای ابراهیم هادی جذابیتی نداشت بلکه او تصمیم گرفت از آن روز تیپش را عوض کند تا دیگر مورد توجه دیگران نباشد. او از آن روز به بعد دیگر ساک ورزشی در دست نگرفت. جای ساک ورزشی لباسهایش را داخل کیسه گذاشت و لباسهای بلند و گشاد پوشید. دیگر ابراهیم هیچوقت لباس نو نپوشید و هر زمان لباسش از حالت نو بودن بیرون میآمد تازه برای ابراهیم پوشیدنی میشد. هر قدمی در زندگی برای ابراهیم، یک آزمون بزرگ جهت نزدیک شدن به پروردگارش بود.
یاری نیازمندان
گویی خدا مرحله به مرحله ابراهیم را مورد آزمایش قرار میداد و او هر بار به طریقی با سربلندی از این امتحان بیرون میآمد. روزگار هر بار امتحانی را پیشپایش میگذاشت تا ببیند این جوان چقدر در مسیرش محکم و استوار است و ابراهیم هر بار نشان میداد که تسلیم نفسش نمیشود. از آن روز به بعد ابراهیم در خانه برای خودش کارگاه خیاطی به راه انداخت و به کمک برادرهایش شلوار کردی برای خودش دوخت. ابراهیم تیپش را عوض کرد ولی تمیزی را کنار نگذاشت. همیشه خیلی تمیز و مرتب بود. میخواست در عین تمیزی بسیار ساده باشد طوری که حتی موهای فرفریاش را بسیار کوتاه نگه میداشت. گاهی به برادرش میگفت وقتی موهای آدم بلند میشود آدم میخواهد به عالم دیگر برود. شهید هادی تا اینجا حواسش بود تا خودش را درگیر ظاهر نکند. میدانست اگر مویش بلند شود به صورتش جلوه میدهد. ابراهیم از این ظواهر دنیوی فراری بود. نمیخواست ظاهرش در چشم دیگران باشد. ابراهیم در فعالیتهای اجتماعی، کمک به دیگران و دستگیری جوانان خیلی فعال بود. جاذبههای ابراهیم همه را جذب میکرد. از هر مدلی دوست و رفیق داشت طوری که برخی به او ایراد میگرفتند و میگفتند تو چرا با این آدمها رفت و آمد میکنی؟ خیلیها اهل هیچ چیزی نبودند و به مرور با رفتارهای ابراهیم جذب شدند. ابراهیم نظریهای داشت و میگفت این بچهها را وارد هیئت و دستگاه امام حسین (ع) کنید، آقا خودش دستشان را میگیرد. بسیاری از مواقع کسانی را برای دوستی انتخاب میکرد که دوستان زیادی نداشتند. دوستی با آنها را آغاز میکرد و موجب تحول در وجودشان میشد. ابراهیم نگاهی ژرف به همه داشت. نمیخواست کسی در انزوا بماند و دوست داشت عاملی جهت آشنایی آن فرد با مسائل دینی و معنوی باشد. بسیاری از افراد پس از آشنایی با او، احساس دوستی و مودت نسبت به او پیدا میکردند. ابراهیم یک موتور گازی هم داشت که با آن هر کاری که از دستش برمیآمد جهت کمک به دیگران میکرد. اگر کسی کاری داشت ابراهیم سریع میشتافت. در سرمای زمستان پیتهای نفت را جابهجا میکرد و دوست نداشت کسی به خاطر نداشتن نفت در سرما بماند و بلرزد. گاهی که بارش باران شدت میگرفت کنار جویهای بزرگ خیابان ۱۷ شهریور میایستاد و به پیرمردها و پیرزنها جهت عبور از خیابان کمک میکرد. در کمک به سالمندان حساسیت زیادی داشت و کمکهایش را به آنها دریغ نمیکرد. در جبهه نیز مرام و روحیه پهلوانی ابراهیم زبانزد بود. میگویند در رملهای فکه با دمپایی حرکت میکرد و دوستانش متعجب از استقامت و توان او میگفتند ابراهیم اینطوری خیلی سخت است و او به نشانه منفی بودن پاسخ، سرش را تکان میداد و میگفت که اصلاً سخت نیست. یک بار که در خانه دولا دولا راه میرفت، خانوادهاش متوجه میشوند که یکی از اسرای زخمی سنگینوزن عراقی را روی دوشش از تپه پایین آورده و، چون اسیر وزنش بالا بوده آپاندیس ابراهیم ترکیده است. همیشه رفتارش با اسرا اینقدر مهربانانه بود که برخی را عصبانی میکرد. اگر امکان اسیر کردن دشمن برایش مهیا بود، بدون هیچ برخوردی و در نهایت مهربانی، نیروی دشمن را به اسارت درمیآورد.
علمدار گمنام
معدود نفراتی که از کانال کمیل زنده ماندهاند، از شجاعت و قدرت یک نفر در کانال صحبت میکنند. کسی که یکتنه کانال را سر پا نگه داشته بود و جلوی دشمن مقاومت میکرد. از یک طرف آر. پی. جی میزد، از یک طرف با تیربار شلیک میکرد، همه شهدا را انتهای کانال کنار هم چیده بود، آذوقه و آب را تقسیم میکرد، به مجروحان رسیدگی میکرد. این علمدار میدان عجب قدرتی داشت و خستگیناپذیر کار میکرد. قبل از شروع عملیات نیز با صدای زیبایش برای رزمندگان مداحی میکرد و به آنها روحیه میداد. قبل از عملیات به یکی از دوستانش گفته بود: «خرمشهر آزاد شد و میترسم جنگ تموم بشه و شهادت رو از دست بدم. هرچند توکل ما به خداست… خیلی دوست دارم شهید بشم، اما خوشگلترین شهادت رو میخوام!»
ابراهیم در عملیات «والفجر مقدماتی»، پنج روز به همراه بچههای گردانهای «کمیل» و «حنظله» در کانالهای «فکه» مقاومت کرد و تسلیم دشمن نشد. در آخر شهادت نصیبش شد. ابراهیم همیشه از خدا میخواست گمنام بماند. به خانواده گفته بود من اگر بروم میدانم دیگر برنمیگردم. مبادا یک وجب از خاک اینجا را برای من اشغال کنید. ابراهیم تنها برای خدا کار میکرد و نیاز به دیده شدن نداشت. پیکرش همانطور که خودش خواسته بود برنگشت، اما خدا پس از چند سال پرده گمنامی را از رخ او برداشت و شرح پهلوانیهایش به گوش همه رسید.
الگوی مدافعان حرم
ابراهیم الگوی بسیاری از رزمندگان امروز مثل شهدای مدافع حرم بود. شهیدان هادی ذوالفقاری و مهدی عزیزی بسیار با شهید رفیق بودند و به خانواده شهید سر میزدند. شهید اسداللهی نیز در همه مراسمهای ابراهیم شرکت میکرد. شهید هادی ذوالفقاری سعی میکرد کارهای ابراهیم را انجام دهد تا خودش را بیشتر به او نزدیک کند. همرزمان شهید مصطفی صدرزاده روایت کردهاند که هر وقت مصطفی زیارت عاشورا میخواند ثوابش را به ابراهیم هادی هدیه میکرد. مصطفی قبل از شهادتش گفته بود ابراهیم هادی را در خواب دیدم که به من گفت: «شما هم میآیی پیش ما.»
شهید ابراهیم هادی در بخشی از وصیتنامهاش به زیبایی درباره خوبی کردن و خدایی کار کردن مینویسد: «سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرک و ریا، حسادت و بغض پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آنچنان که خداوند، اسلام و امام میخواهند، انجام داده باشید. این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمیشود.»
https://rahva.ir/?p=21283