مجله خبری«رهوا»، شباهتهای «ظریف» با «مصدق» در رسانههای اصلاحطلب فقط نباید منحصر به همان دورانی باشد که ظاهراً مذاکراتی در حال پیروزی بود و تِرَکی بر دیوار تحریمها افتاده بود؛ شباهت ظریف با مصدق باید در این روزها نیز بررسی و واکاوی شود تا نشانههایی از آینده را به تصویر بکشد؛ مثل همان دورانی که مصدق در مذاکرات با آمریکاییها تصور پیروزی داشت ولی در نهایت مذاکراتش طوری به شکست انجامید که او را ولیچرنشین کرد.
بنابراین اگر قرار است که به وجه شباهتهای مصدق با ظریف در آن دروان بپردازیم و فقط مقطعی از پیروزیهای ظاهری و خیالی مصدق را در بوق رسانهها قرار دهیم، سرنوشت مصدق در مذاکرات و ارتباط با آمریکا و نسبت آن با جامعه ایرانی را هم باید به رشته تحریر درآوریم.
در همان دوران که شبیه سازی بسیاری بین مصدق و ظریف در تیتر یک روزنامههای اصلاح طلب نقش بسته بود و سخنرانانی از شباهتهای آنان سخن به میان میآوردند، بارها و بارها روایتهایی از شکستهای مصدق به عنوان سیاستمدار ساده لوح برای تنویر افکار عمومی منعکس شد که نتیجه ارتباط و مذاکرات مصدق همان «تقریبا هیچ» یا «نه، مرسی» این روزهاست.
شکست دیپلماسی مصدق و نسبتش با پایگاه اجتماعی
اما لایه دیگری از روایت تاریخ و این شبیه سازی وجود دارد که وقتی مصدق به نقطه شکست رسید، او از طرف مردم برای همیشه از بازیگردانی صحنه سیاسی و اداره کشور کنار گذاشته شد. برای بررسی این موضوع بهتر است به حافظه و مستندات تاریخی رجوع کنیم تا این لایه از سرنوشت جریان غربگرا را بررسی کنیم و شبیه سازی دقیقتری نسبت سایر شبیه سازی ها گذشته داشته باشیم.
بر همین اساس باید گفت یک بخش در بُعد سرنوشت مذاکرات با امریکا قابل بحث و بررسی است و یک بخش نیز در بررسی پایگاه اجتماعی جریان غربگرا پس از شکستهای مکرر در مواجهه و ارتباطی که با کاخ سفید برقرار کردند.
از این رو برای بررسی موضوع ابتدا به شکستهای مصدق در مذاکرات با آمریکاییها میپردازیم و در نهایت به بحث و بررسی درباره پایگاه اجتماعی محمد مصدق و جبهه ملی به عنوان نمادهای تفکر غربگرایی میپردازیم.
یکی از شکستهای مصدق در موضوع ارتباط و مذاکره با امریکا ماجرای سفر ۴۷ روزه او به واشنگتن و مذاکرات متعدد با «هری ترومن» رئیسجمهور وقت آمریکا و سایر مقامات آمریکایی است. در این مذاکرات و دیدارها مصدق درخواستهای متعددی را مطرح میکند ولی آمریکاییها با هیچ کدام از درخواستهای او موافقت نمیکنند و در نهایت مصدق در جلسه مجلس شورای ملی میگوید: «از مساعی ما برای جلب موافقت دیگران نتیجهای حاصل نشد»؛ اینجا هنوز پایگاه اجتماعی محمد مصدق از وی طرفداری میکند.
در جای دیگری مذاکرات و تلاشهای محمد مصدق معطوف به خرید شکر است تا به واسطه آن بتواند از امریکا وامی را دریافت کند و پیرو همین موضوع در آخرین روزهای سال ۱۳۳۱، از «لویی هندرسون» سفیر آمریکا در ایران درخواست کرد تا تقاضا برای خرید ۱۰۰ هزار تن شکر را به دولت آمریکا اطلاع دهد اما پاسخ هم با پاسخ منفی مواجه میشود؛ در این مقطع پایگاه اجتماعی محمد مصدق همچنان همراهی خود را دارد و به حمایتهایش ادامه میدهد ولی اما و اگرها درباره رفتار و سیاستهای او ادامه خواهد تا اینکه بالاخره روش و سیاست مصدق و ساده لوحی وی به قدری بود که آیتالله کاشانی یک روز قبل از کودتا باز هم اشتباهات مصدق را در مواجهه و مذاکره با آمریکاییها گوشزد میکند و تاکید میکند از اشتباهات گذشته درس بگیرد.
در این باره میتوان به آن بخش از نامهای که قسمتی از مذاکرات مصدق با آمریکاییها را نشان میدهد اشاره کرد. آیت الله کاشانی مینویسد: «همانطور که در آخرین ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتم و به هندرسن هم گوشزد کردم که آمریکا ما را در گرفتن نفت از انگلیسیها کمک کرد و حالا به صورت ملی و دنیاپسندی میخواهد به دست جنابعالی این ثروت ما را به چنگ آورد.»
نقطه شروع افول پایگاه اجتماعی مصدق
اما در نهایت نیز تحلیل آیت الله کاشانی درست از آب درآمد و آمریکا کودتایی را که علیه محمد مصدق طراحی کرده بود. در اینجا باز هم پایگاه اجتماعی محمد مصدق با او همراه است و مردم تا یک روز قبل از کودتا در حمایت از وی به خیابانها می آیند و شعار «زنده باد مصدق» سر میدهند و از او حمایت میکنند اما در این شرایط سفیر آمریکا به ملاقات مصدق میرود و به او میگوید مردم را از خیابانها جمع کنید و محمد مصدق هم به وعده وعیدهای سفیر آمریکا خوشبین میشود و دستور میدهد مردم از خیابانها جمع شوند؛ اینجا دقیقاً جایی است که وقتی وعدههای امریکا به مصدق هم عملی نمیشود و مردم هم خیابانها را خالی میکنند، پایگاه اجتماعی مصدق رو به محاق میرود و جریان غربگرا در ایران از دایره حمایتهای مردم حذف میشود.
به عبارتی برخلاف آن روزهایی که صدای «زنده باد مصدق» که در خیابانهای تهران طنین انداز شده بود و حمایت مردم از نخست وزیر در تاریخ ثبت و ضبط شده است یا اینکه مصدق تصور میکرد مستظهر به پشتیبانی مردم است اما پایگاه اجتماعی وی به شدت شروع به ریزش کرد تا اینکه بنا بر شواهد تاریخی همین موضوع باعث میشود محمد مصدق که روزی در جامعه پایگاه اجتماعی دارد به کمترین و ناچیزترین پایگاه اجتماعی برسد و نتواند در هیچیک از مناسبات سیاسی کشور نقش آفرینی داشته باشد.
تأیید این موضوع را میتوان در اظهارات ریچارد کاتم یکی از اعضای سازمان سیا در ایران دریافت. کاتم در مورد عدم اقبال عمومی به مصدق میگوید: «اگر مصدقیها نخواهند مفهوم ۲۸ مرداد را درک کنند، این خود جوش بودن ۲۸ مرداد است که باید بپذیرند، زیرا با وجود ملاحظهی خارجی، اگر هنوز عناصر مهم و مؤثر جمعیت ایران، به رهبری مصدق اعتقاد داشتند، او هرگز سرنگون نمیشد.»
یا در جای دیگری سام قندچی یکی از طرفداران جبهه اعتراف میکند هنگامی که دکتر سنجابی از مقام خود بهعنوان وزیر امور خارجه دولت موقت بازرگان استعفا داد، برای گردهمایی عمومی و مصاحبه با او که در مقر جبهه ملی در میدان انقلاب برگزار شد، حتی دویست نفر هم در آنجا حضور پیدا نکرده بودند.
اما برسیم به جریانی در کشور که تئوری و مانیفستش در اداره کشور شبیه محمد مصدق بود و به کدخدامنشی آمریکا اعتقاد داشت. در این دوره که حافظه تاریخی مردم سرنوشت غربگرایان را به یاد نمیآورد یا تصور بر این بود معادلات بین المللی تغییر کرده است این جریان سکان اداره کشور را به دست میگیرد.
شباهت «ظریف» و «مصدق» در افول پایگاه اجتماعی
علی رغم اینکه از همان ابتدا بارها و بارها سرنوشت مذاکرات مصدق و عدم خوشبینی به آمریکا به دولتمردان گوشزد میشد ولی ریل دولت و دستگاه سیاست خارجی کشور بر مبنای اعتماد و اطمینان به آمریکا و غرب شکل گرفت تا اینکه جواب «نه، مرسی» ترامپ به درخواست محمدجواد ظریف برای مذاکره با آمریکا بار دیگر خاطرهها را از برخورد آمریکا با درخواستها و تلاشهای مکرر مصدق زنده کرد.
بنا بر آنچه در بالا گفته شد، این سرنوشت محمدمصدق در دو بخش قابل بحث و بررسی است؛ یک بخش مربوط به شکستهای مکرر مصدق در مذاکرات و تساهل و تسامح با مقامات آمریکایی بود و یک بخش نیز مربوط به پایگاه اجتماعی محمد مصدق بعد از ناتوانی در اداره کشور و شکستهای دیپلماسی او در مواجهه با آمریکا بود.
بر همین اساس میتوان گفت پاسخ ترامپ به ظریف مشابه همان جوابی است که ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا به محمد مصدق داد که در نهایت نه تنها برای اداره کشور نتوانست به نخست وزیر کمک کند بلکه باعث شد تا پایگاه اجتماعی وی را در جامعه نیز تحت تأثیر قرار دهد. علاوه بر این، حضور میلیونی مردم در تشییع سردار شهید قاسم سلیمانی عملاً رفراندوم بزرگی در تأیید و تاکید بر رویه «مقاومت» به جای «مذاکره» بود میتواند شبیه حمایتهای مردم از مصدق در روز ۲۷ مرداد باشد ولی باز مصدق در ملاقات با امریکاییها از درخواست آنها اطاعت میکند؛ در اینجا هم در حالی که مردم با حضور میلیونی خود نشان دادند موافق «مقاومت» هستند و خواستار انتقام سخت از آمریکا هستند، ظریف پالس «مذاکره» با امریکا را در مصاحبه با رسانه یک کشور اروپایی مطرح میکند.
به هر حال، در شرایط فعلی کشور به دلیل شکستهای مکرر تیم دیپلماسی کشور برای مذاکرات با آمریکا، افکار عمومی نه تنها مانند گذشته با لایههای از این مذاکرات موافق نیست بلکه طرح مذاکره با آمریکا کاملاً مذموم به شمار میرود و از سوی افکار عمومی جامعه طرد میشود. شاهد مثال این موضوع هم میتواند تجمع روز گذشته جمع گسترده ای از مردم مقابل وزارت امور خارجه باشد.
تجمعکنندگان روز گذشته با سر دادن شعارهایی همچون «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر انگلیس»، «مرگ بر اسرائیل»، از رئیس دستگاه دیپلماسی خواستند تا نسبت به مواضع اخیر خود از مردم عذرخواهی کند. علاوه بر این نیز مشاهده میشود افکار عمومی نیز با برگزاری این تجمع نیز همراهی میکند.
بر همین اساس میتوان گفت اظهارات ظریف برای مذاکره با آمریکا و پاسخ «نه، مرسی» ترامپ دقیقاً همان تأثیری را در پایگاه اجتماعی جریان غربگرا در کشور گذاشت که در دوره محمد مصدق و جریان جبهه ملی تجربه شد.
منبع خبر : مهر
https://rahva.ir/?p=16830