مجله خبری«رهوا».سردار سرلشکر محمدعلی (عزیز) جعفری ازجمله فرماندهان نسل اول سپاه است که در سلهای دفاع مقدس فرماندهی قرارگاه قدس نیروی زمینی را برعهده داشت. او بعد از سالهای جنگ در مسئولیت های مختلف دیگری ازجمله فرماندهی نیروی زمینی و فرماندهی مرکز راهبردی سپاه قرار گرفت و از سال ۸۶ تا ۹۸ نیز به مدت ۱۲ سال فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. سردار جعفری به واسطه سوابق خود از جمله دوستان و همکاران نزدیک سردار شهید قاسم سلیمانی بود که به بیان برخی خاطرات خود از این شهید بزرگوار و تشریح ابعاد شخصیتی و فرماندهی او پرداخته است.
** قاسم سلیمانی در همان ابتدای حضور در جبهه شایستگی خود را نشان داد
* ممنون هستیم از اینکه وقتی را در اختیار ما قرار دادید تا دقایقی به بازخوانی کارنامه و ابعاد عملکردی سردار شهید قاسم سلیمانی بپردازیم. آنطور که می دانیم، آشنایی شما با این شهید بزرگوار به سالهای دفاع مقدس برمیگردد که هردوی شما از فرماندهان سپاه در آن سالها بودید. بفرمایید اولین بار کی و کجا با قاسم سلیمانی آشنا شدید.
بسمالله الرحمن الرحیم.بنده در بحبوحه عملیات طریق القدس بود که با سردار بزرگ اسلام یعنی شهید حاج قاسم سلیمانی آشنا شدم. ایشان در کرمان مسئول آموزش نیروها برای جبهه بود ولی از عملیات طریقالقدس چهار گردان از نیروهای کرمان را به جبهه آوردند و به عنوان فرمانده این چهار گردان یعنی فرمانده محور در کنار تیپ ۲۵ کربلا که از اولین تیپ های سپاه بود، در منطقه طریق القدس وارد عمل شدند.
در عملیات فتح المبین، حاج قاسم تیپ ۴۱ ثارالله را در کرمان تشکیل دادند و این تیپ با قرارگاه ما یعنی قرارگاه قدس در محور عین خوش و فتحالمبین کار می کرد. اینجا آشنایی ما باهم بیشتر شد.
ویژگیهای خاص ایشان از همان ابتدا معلوم بود؛ جوانی بیست و دو سه ساله بودند که در همان اولین حضور در جبهه نشان داد شایستگی پذیرش مسئولیت های بزرگ را دارد یعنی همان موقع معلوم بود که می شود فرماندهی یک تیپ که کار سختی هم بود را به ایشان سپرد.
ایشان در عملیاتهای دیگر نظیر بیت المقدس، به عنوان یکی از فرمانده لشکرهای خط شکن و پیشتاز، مأموریت ها و کارهای سخت را به عهده می گرفت و انجام می داد و این روحیه از همان ابتدا در دفاع مقدس در او کاملا مشهود بود.
دوستی و نزدیکی ما با هم طوری بود که وقتی فرماندهان سپاه می خواستند ماموریت قرارگاهها را طراحی کنند، این طراحیها طوری بود که لشکر ۴۱ ثارالله با ما باشد و همین هم شد و ما در عملیاتهای بدر، خیبر، فتح المبین و بیت المقدس با هم بدیم.
یکی از ویژگیهایی که حاج قاسم در همه عملیاتها داشت این بود که به هیچ کاری «نه» نمیگفت. مأموریتی که به او واگذار میشد را با جان و دل میپذیرفت و شانهاش را زیر بار مسئولیت میداد؛ حالا این ماموریت هرچقدر هم که سخت بود، او انجامش میداد و خدا هم کمک میکرد و موفق میشد. بسیاری از لشکرهای دیگر اینطور نبودند و اگر ماموریت سختی به آنها واگذار میشد، باید اقناع میشدند تا آن را انجام دهند.
* ما وقتی به فرماندهانی مثل شهید احمد کاظمی و یا شهید سلیمانی نگاه میکنیم، در کنار روحیه شجاعانه و محکم در برخورد با سختیها و یا در میدان جنگ، به موازات یک روحیه لطیف و عاطفی بزرگ را هم در آنها میبینیم، این دو چگونه با هم جمع میشود؟
این دو روحیه ظاهرا در تعارض با همدیگر هستند درحالیکه لازم و ملزوم یکدیگرند. احساس عشق و محبت و دوستی با خودیها و دوستان و نزدیکان و در یک کلام «رحماء بینهم»، در کنار «اشداء علی الکفار» بود. این سیره همه شهدا و فرماندهان بوده و هست اما این روحیه در حاج قاسم در اوج بود.
* از نظر شما که سالها با ایشان دوست و همکار بودید، مهمترین ویژگی حاج قاسم چه بود؟ کدام خصیصه از ایشان بیشتر در ذهن شما مانده است؟
شهدا همه ویژگیهای خوب را دارند چون در واقع همین خصوصیات است که باعث میشود لیاقت شهادت را پیدا کنند. حساب حاج قاسم البته با بقیه فرق میکند. خصوصیات اخلاقی و عرفانی در حاج قاسم موج میزد و میتوان گفت اخلاص و تقوا بالاترینش بود که از ایمان والایش نشات میگرفت.
شجاعت و شهامتش نیز ریشه در اخلاص و تقوای او داشت. در کنار اینها، دوراندیش و مدبر بود. همه اینها وقتی باهم در یک شخص، میشود حاج قاسم سلیمانی که توفیقات بزرگی را برای اسلام و انقلاب به دست میآورد و او را تبدیل به یک مکتب میکند. در حقیقت ضرورت انقلاب اسلامی در جبهه مقاومت داشتن چنین روحیهای است.
** با کسانی که با اهداف انقلاب در تعارض بودند، مشکل و بر علیهشان موضع جدی داشت
* در کنار اینها، آنچه ما از سردار سلیمانی شنیدیم، اراده قوی و محکم او در پیشبرد امور بود یعنی وقتی قرار بود کاری را انجام دهد، تا آخر محکم می ایستاد. شما چقدر این روحیه ایشان را از نزدیک دیده بودید؟
لازمه فرماندهی مقتدر، قاطعیت در تصمیم گیری و قاطعیت در پیگیری تصمیم و محقق شدن آن است. برخی از افراد تصمیم میگیرند و آن را ابلاغ میکنند و سپس رها میکنند و فکرشان این است که عملی میشود. حاج قاسم اینگونه نبود. وقتی تصمیم میگرفت در تصمیمش قاطع بود. البته مشورت هم میکرد اما پس از آن در اجرا قاطع بود. اگر کسی در میانه راه کوتاهی میکرد با او به تندی برخورد میکرد و حق هم داشت.
یکی از خصوصیات حاج قاسم این بود که با کسانی که با اهداف انقلاب و جهتگیری اصلی انقلاب در تعارض بودند و فتنهگری میکردند، مشکل داشت و در برابرشان موضع بسیار جدی میگرفت.
** کاری کرد که اشرار جنوب شرق سلاح خود را زمین گذاشتند
در سال های ۷۲ تا ۷۴ که بنده در آن مقطع فرمانده نیروی زمینی سپاه بودم، در جنوب شرق کشور مشکلاتی داشتیم از قبیل ناامنیهایی که اشرار درست میکردند و گاهی دامنه این ناامنیها به داخل و عمق منطقه نیز کشیده میشد؛ میآمدند حمله میکردند، اسیر میگرفتند و میرفتند.
بعد از جنگ، نظام هنوز بر روی پاکسازی این منطقه متمرکز نشده بود. حاج قاسم با توجه به تجربهای که داشت و خودش هم اهل کرمان بود و منطقه را میشناخت و بر جغرافیای جنوب شرق توجیح بود، به عنوان فرمانده قرارگاه قدس جنوب شرق، مسئولیت مقابله با اشرار را بر عهده گرفت و با همان لشکر ۴۱ ثارالله مشغول مقابله با ناامنی های آنجا شد و کاری کرد که کمتر از یک سال تمامی اشرار منطقه مجبور شدند سلاحشان را به زمین بگذارند. این اقدام موجب بالا رفتن سطح امنیت منطقه شد و وضعیت آنجا به حالت عادی برگشت.
** گسترش مقاومت اسلامی مدیون تلاش های حاج قاسم است
* چطور شد که ایشان به عنوان فرمانده نیروی قدس که یک نیروی ویژه است انتخاب شدند و توانستند ۲۲ سال در این مسئولیت بمانند و کارهایی بکنند که هرکدام از آنها تاثیرات زیادی نه فقط در ایران بلکه در منطقه و در سطح بینالملل داشت؟
حاج قاسم همانطور که عرض کردم، یک فرمانده کامل و جامع بود و استعداد این را داشت که مسئولیت نیروی قدس سپاه را به عهده بگیرد. این پیشنهاد فکر میکنم در سال ۷۶ به محضر حضرت آقا داده شد و با موافقت ایشان، حاج قاسم از لشکر ۴۱ ثارالله آزاد شد و به نیروی قدس آمد و همه ما در این ۲۲ سال ثمره عملکرد و مدیریت ایشان را دیدیم. امروز موفقیت در گسترش مقاومت اسلامی و انتقال تجربیات جمهوری اسلامی به منطقه، عمدتا مدیون تلاش های حاج قاسم است.
یک نمونه، جنگ ۳۳ روزه حزب الله لبنان با رژیم صهیونیستی در اواسط دهه ۸۰ بود. پیش از آن هم درگیریهای جزئیتری برای بیرون راندن رژیم غاصب اسرائیل از جنوب لبنان وجود داشت اما جنگ ۳۳ روزه یک جنگ جدی و کامل بود و لازم بود قبل از آن یک ظرفیت سازی بزرگ ایجاد میشد تا حزبالله بتواند ظرف ۳۳ روز ارتش مجهز اسرائیل غاصب را شکست دهد.
این کارها فقط با تامین سلاح و تجهیزات ممکن نمیشد. اینها همه نتیجه سیاست، تدبیر، شجاعت، جرأت، شهامت و فکر باز حاج قاسم و استفاده درست از ظرفیتهای حزب الله و انتقال تجربه و انتقال توانایی مدیریتی به حزب الله بود.
کمکهای مدیریتی برای توسعه و آماده شدن حزب الله و انتقال تجربیات دفاع مقدس خودمان به آنها، اقداماتی بود که در سالهای ۷۶ تا ۸۵ انجام گرفت تا حزب الله برای مقابله با ارتش اسرائیل آماده شود تا بتواند ایستادگی کند و در ۳۳ روز آنها را شکست دهد.
** شیوه حاج قاسم، فرماندهی در میدان بود
فرماندهی میدانی، تجربه دفاع مقدس بود. ما در صدر اسلام هم داشتیم که فرماندهان خودشان شمشیر میزدند و این گونه نبود که عقب بنشینند و نگاه کنند؛ مثل مالک اشتر که در صحنه حاضر بود و فرماندهی میکرد و شمشیر میزد.
مدل فرماندهی اسلامی و انقلابی همین است و این الگو که حضرت آقا فرمودند یک مکتب بود، ریشه تجربیاتش به دفاع مقدس با مبانی اسلامی و قرآنی برمیگردد. بدون این حضور امکان نداشت این اقدامات موثر انجام شود. اگر هدایت در صحنه نبود، نه در دفاع مقدس میتوانستیم مأموریت های مهم را انجام دهیم و نه در منطقه کارهای بزرگی مثل مبارزه با داعش، مقابله با طرحهای آمریکا و شکست اسرائیل صورت میگرفت.
فرماندهی که در میدان حضور دارد علاوه بر این که تصمیم درستی میگیرد و طرح ریزی را درست انجام میدهد، به نیروها و فرماندهان پایینتر نیز انگیزه میدهد تا با جدیت تمام پای کار بیایند. این مدل فرماندهی، همدلی و نزدیکی ایجاد میکند. این مدل فرماندهی به شیوه رهبری نزدیکتر است و حاج قاسم از این بابت نیز در اوج بود و اساسا یکی از دلایل اصلی محبوبیت ایشان هم همین بود.
حاج قاسم از سال ۶۱ تا ۹۸ یعنی چیزی حدود ۳۷ سال در همه عرصههای جهادی فرماندهی کرد و این حضور مستمر باعث اثرگذاری منطقه ای و جهانی او شد.
** تاکیدات رهبری برای حفظ جان سردار سلیمانی
* بنابراین از دست دادن چنین فردی باید بسیار سخت باشد.
بیشتر از همه، رهبر معظم انقلاب نگران شهادت و فقدان ایشان بود. اوایل یادم هست که حضرت آقا خیلی مخالفت میکردند که حاج قاسم دائم به منطقه برود و بیاید. وقتی هم که موضوع داعش پیش آمد، مدام این خطر را هشدار میدادند و تاکید میکردند که مراقب باشید ولی خب چاره ای نبود و اگر مانع شدیم، کار در منطقه جلو نمی رفت. اصل این است که همگی باید فدای جهاد و اهداف انقلاب اسلامی باشیم و حفاظت از خودمان مهم نیست؛ حفظ به دست خداست.
** خدا شهادت را به حاج قاسم بدهکار بود
شما، هم در سخنان ایشان شنیدید و هم در وصیتنامهاش دیدید که واقعا در غم شهادت میسوخت و حقش هم بود. او در حقیقت شهید زنده بود و لیاقت شهادت را هم داشت.
حاج قاسم باید در عملیات والفجر۸ و کربلای ۵ شهید میشد ولی خدا او را برای مأموریتهای دیگری نگه داشت.
در عملیات والفجر۸، در خط و داخل یک سنگر باهم بودیم، سنگر وضعیت مناسبی نداشت و مجبور شدیم از آن بیرون بیاییم، همینکه حاج قاسم از سنگر بیرون آمد، آنجا مورد اصابت گلوله توپ دشمن قرار گرفت.
در کربلای۵ و در پاتکهای شدید دشمن، در محدوده ۵۰ کیلومتر مربع، هر نقطه را با چند گلوله می زدند. خیلی از فرماندهان شهید شدند ولی ایشان زنده ماند تا در آینده کارهای بزرگتری به دست او انجام شود.
به اعتقاد بنده، خدا شهادت را به حاج قاسم بدهکار بود چون ایشان در گذشتههای دور، بارها باید شهید میشد و نشد. سختی و فشارهای مختلف را تحمل می کرد و عشقش شهادت بود.
به هرحال وقتی کسی عاشق خدا شود خدا هم عاشق او خواهد شد. این وعده خداوند است. عشق بین او و خدا دو طرفه بود. با همه این وجود، حاج قاسم باید در آن کارزار گذشته حفظ می شد تا در آینده کارهای بزرگتری بکند.
من احساسم این بود که با گذشت یک سال از به ثبات رسیدن منطقه، ممکن است درخواست شهادت حاج قاسم اجابت شود. وقتی خدا در سخت ترین عرصه ها حاج قاسم را حفظ کرد، برایش کاری نداشت این بار هم او را حفظ کند ولی به نظر می آمد وقتش رسیده بود و کار سختی که شاید فقط حاج قاسم می توانست انجام دهد، یعنی تثبیت منطقه و شکست سیاست های دشمنان تمام شده بود.
درست است که ما حتما در آینده کارهای بزرگتری داریم و ممکن است جنس این کارهای بزرگ مقداری فرق کند، اما باید به این نکته هم توجه کرد که شهدا و افراد بزرگ در کنار خود انسان های زیادی را میسازند. امروز نیروهای جوان تری که ساخته شدند، در میدان های مختلف حضور دارند و کار می کنند و در این عرصه ها نگرانی وجود نداریم.
به نظر میرسد ما در منطقه درحال ورد به فاز جدیدی هستیم که مثل گذشته نیست. امروز ما ز یک آمادگی کامل برای مقابله با چالشها برخورداریم و ان شاءالله این را در آینده خواهیم دید.
* آخرین بار کی و کجا سردار سلیمانی را دیدید؟
فقط غصه این را می خورم که چرا توفیق نداشتم با فاصله کمی از شهادت ایشان را ببینم. سه چهار ماه پیش بود که ایشان به دیدن ما آمد و این آخرین دیدار ما بود.
* چگونه از شهادت ایشان مطلع شدید؟
بعد از نماز صبح خبر را به من دادند. برایم باور کردنی نبود ولی بعد از یک تحقیق اولیه معلوم شد که این اتفاق افتاده است. در ابتدا فکرش را هم نمیکردیم که امریکاییها مسئولیت این کار را بپذیرند اما اعلام کردند و این یکی از حماقت های آنها بود.
آنها همین الان هم ضربههایش را خوردند و ان شاءالله در آینده انتقام خون حاج قاسم تا بیرون کردن کامل آمریکا از منطقه استمرار دارد و این انتقام تنها به دست ایران هم نخواهد بود چون حاج قاسم فقط به ایران تعلق نداشت و متعلق به همه آزادی خواهان و انقلابیون منطقه و جهان بود. برای همین همه در حال برنامه ریزی و طرح ریزی برای انتقام گیری هستند و امریکایی ها با ضربه های پیاپی که می خورند مجبور می شوند منطقه را ترک کنند.
از دست دادن حاج قاسم غم بزرگی بود که همه ملت ایران را داغدار کرد و برروی ملتهای منطقه هم اثر گذاشت. این فقدان، برای ما که عمری از نزدیک با ایشان بودیم و با ایشان کار کردیم و نقش و اثر او در امنیت منطقه و پیشبرد اهداف انقلاب را دیدیم، سختتر و غیرقابل تحمل است.
شهادت ایشان یک حادثه دردناک بود اما واکنشی و رفتاری که مردم در قبال آن داشتند، به قدری عجیب بود که کمی از غم نبودن حاج قاسم را سبک کرد. حاج قاسم چه کرد که خدا محبتش را اینطور در دل مردم گذاشت؟ پاسداشتی که مردم از یک عمر مجاهدت حاج قاسم از خود نشان دادند خیلی عجیب بود.
از آنجایی که خدا وعده داده هیچ نشانهای را نمیگیرد مگر این که نشانهای مثل آن جا بگذارد، این هم جزو وعده های الهی است و اینهاست که ما را امیدوار میکند.
شاید اثر خون حاج قاسم را نشود دید و یا فهمید، ولی این تاثیرگذاری بر روی جامعه وجود دارد و حیات جامعه ما به همین ها بسته است. همان گونه که حضرت آقا فرمودند، جامعه ما به حیات معنویش زنده است.
خداوند آنچنان عشق و محبت حاج قاسم را در دل یاران و فرماندهان و همکارانش -چه ایرانی ها و چه غیر ایرانی ها- نهادینه کرده که ابایی از فدای جانشان دارند و همه موفقیت ما در جبهه مقابله با استکبار جهانی از همین روحیه است. وقتی این روحیه در تقویت شود، نتیجهاش این است که قدرت اصلی جبهه مقاومت که قدرت معنوی است بالاتر می رود و افزایش می یابد و عنایت خدا هم بیشتر می شود. مکاتب مادی و دنیوی اینها را باور ندارند و حس نمیکنند.
تشییع حاج قاسم یک رفراندم برای مقاومت و ایستادگی در برابر نظام استکبار و دشمنان اسلام بود و کشورهای منطقه هم از مقاومت اسلامی علی رغم همه سختیها حمایت کردند. انقلاب اسلامی برای این که در گام دوم و چهل ساله دوم قدم بلندتری بردارد به چنین اتفاق، اتحاد و همبستگی نیاز دارد. به نظرم پشت استکبار و دشمنان اسلام از این همه ابهت و قدرت اسلام حسابی لرزیده است و همین هاست که در آینده در ترسیم شرایط آینده منطقه و اسلام تاثیر میگذارد.
موضوع بر سر تفاوت دو بینش و رویکرد یعنی تفکر ناب اسلامی و غیر انقلابی است که درون کشور خودمان هم وجود دارد. این دو تفکر در کشور از ابتدای انقلاب تاکنون نیز بوده است. تعامل با دنیا مورد قبول است ولی نمی توان از اصول و اعتقادات و خطوط قرمز عبور کرد. شاید برخی از روی غفلت و یا اشتباه، خلاف آن را بگویند.
مهم این است که اکثر مردم ما از مقاومت حمایت میکنند و خیلیها به مواضع ضدانقلابی اعتراض کردند. به هرحال بیان این صحبتها و دوگانگیها باید وجود داشته باشد تا مردم ببینند و مقایسه کنند و راه درست را از غلط تشخیص دهند.
مردمی که از انتقام حرف میزدند احتمال جنگ را می دادند. مردم آنقدر غیرتمند، قدرشناس، مقتدر، با ایمان و وفادارند که وقتی این حرف را می زنند با همه وجود معتقدند امریکا در این شرایط جرأت نمی کند و این مسئله را مطالبه می کنند. با این که این احتمال ضعیف را می دادند اما احتمال ریسک را پذیرفتند که این اقتدار از جمهوری اسلامی نشان داده شود و اجازه دادند انتقام گرفته شود. این خیلی ارزشمند است و اثرات تدریجی، آرام و پنهانی روی محاسبات دشمن می گذارد هرچند آنها این را اعلام نکنند. انتقامی که گرفته شد و مطالبهای که مردم خواستند و درس هایی که دشمنان از این ماجرا گرفتند یک حادثه بسیار بزرگ است که حضرت آقا از آن به نام پدیده یکتا نام بردند. این پدیده اثرات تدریجی و عمیق دارد و حتما در آینده شرایط را عوض میکند.
* بعد از شهادت سردار سلیمانی، بلافاصله رهبر معظم انقلاب سردار قاآنی را به عنوان جانشین ایشان به فرماندهی نیروی قدس منصوب کردند. با شناختی که شما از سردار قاآنی دارید، آینده این نیرو و جبهه مقامت را چطور ارزیابی میکنید؟
انتخاب سردار قاآنی بهترین انتخابی بود که می شد صورت بگیرد. با توجه به این که خود ایشان یکی از فرماندهان لشکرهای زمان دفاع مقدس بود و سالهای زیادی در کنار حاج قاسم بودند معنایش این است که همه فوت و فن ها و روش ها و توانمندی هایی که در حاج قاسم بود در ایشان نیز وجود دارد. ممکن است به ظاهر تفاوت هایی دیده شود اما با این عشق و علاقه ای که سردار قاآنی به حاج قاسم داشتند همان راه را با همان قدرت ادامه میدهند.
** حاج قاسم میدانست که شهادت نزدیک است
* در انتها اگر بخواهید چند جمله با حاج قاسم سلیمانی صحبت کنید، به عنوان یک دوست قدیمی با او چه خواهید گفت؟
از ایشان طلب شفاعت میکنم و اینکه از خدا بخواهد ما را در راه اسلام و انقلاب و در رکاب ولی امر مسلمین قرار دهد و بتوانیم یک اقدام موثری برای تثبیت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و پیشبرد اهدافش انجام دهیم و همیشه از خدا میخواهم ما را قدردان خون شهیدان قرار دهد و کاری کنیم که خودشان به ما کمک کنند تا بتوانیم اهدافشان را محقق کنیم و نهایتا مرگمان بدون شهادت در راه خدا نباشد . امیدوارم ما نیز در میدان مبارزه و برای تثبیت اسلام و جبهه مقاومت به شهادت برسیم.
* در انتها اگر سخن خاصی باقیمانده است بفرمایید.
حاج قاسم یک فرد معمولی و از طبقه محروم و روستایی بود و به تدریج به سردار بزرگ اسلام تبدیل شد. همه جوانان باید این را باور کنند که می توانند در این مسیر قدم بگذارند و یکی از اثرات خون حاج قاسم این است و الحمدلله این باور را هم ایجاد کرده که لازمه کار، رعایت اصول و چارچوب است.
تردید ندارم که یکی از معجزات بزرگ و فتح الفتوح انقلاب اسلامی، تربیت نیروهای جوان مومن انقلابی و از خود گذشته است. این موج با شهادت حاج قاسم چند برابر شده و جوانان بسیار زیادتری به خیل عظیم نیروهای جوان مومن انقلابی می پیوندند.
حاج قاسم بدون تردید میدانست دارد میرود و میدانست به شهادت نزدیک شده. آن کار اتفاقی نبود که در پرواز انگشتر و تسبیحش را داده بود که به دست دخترش زینب برسانند. دست نوشته ای که لای قرآن می گذارد نشان می دهد که به او الهام شده سفری که به عراق می رود آخرین سفرش است.
انسان از عرفان والا و عشق حاج قاسم به خدا غبطه میخورد. کاش خدا کمی از این عشق را به ما هم میداد. در محاسبات ما نمی گنجد که غم از دست دادن حاج قاسم چگونه جبران می شود ولی ایمان داریم که خدا جبران خواهد کرد و اجازه نمی دهد جای او خالی بماند.