به گزارش«رهوا».چکیدهای از آن را بخوانید بسیاری شبههها و نکات را که در گفتگو طرح شد نیاوردم و پاسخ استاد را به مناسبت در فرازها گنجاندم، امید که با این قافله دعای خیر برای عاشقان کربلا همراه باشید و با اندکانی حوصله این نوشتار را (که برخلاف رویه و باور این کمینه با پاراگرافها و فرازهای طولانی تنظیم شده)بخوانید. یاعلی!
برخی تعابیر و جملات رایج شده که برخلاف باور عمومی نه تنها حدیث نبوده، بلکه سخن حکیمانه بوده و تصور شده کلام معصوم است مانند ان الحیاه عقیده و الجهاد، کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و إن کانَه دین محمده…چنانچه دین محمد جز با قتل من اصلاح نمیشود پس ای شمشیرها دریابید مرا! و…
اینها در واقع زبان حال امام حسین (ع) بوده که از سوی برخی نویسندگان و گویندگان از فرط تکرار، تصور شده از معصوم است در حالیکه چنین نیست.
گزاره اگر دین ندارید آزادمرد باشید، آیا آزادگی را به امویان نسبت نمیدهد؟
نه این از امام نقل شده منتها در چه حالی از ایشان صادر شده؟! در حالی که امام یکه و تنها مانده و دشمن از هرسو به آن وجود مقدس یورش آورده و به خاطر خونریزی زیاد در آستانه شهادت بودند که شنیدند نابکاری از هجوم به خیمهها سخن میگوید که آقا بهسختی روی زانوان مبارکشان ایستادند و فرمودند یا شیعه آل ابی سفیان إن لم یکن دین و لاتخافون معاد فکنوا احرار فی دنیاکم إن کنتم عربا (چنانچه عرب هستید) چون عرب جاهلی با همه پلیدیهایی که داشت مروتها و جوانمردیهایی را رعایت میکرد. حضرت میفرمایند شما که به اسم اسلام و خلافت اسلامی با من نبرد میکنید ولی با این کارتان مشخص است که اصلا نه دین دارید، نه پروایی از آخرت یا میفرماید اگر کسی دین داشته باشد ابدا چنین کاری نمیکند. دین هم نداشته باشد اگر ادعای عربیت دارد، حتی عرب جاهلی چنین کاری مرتکب نمیشد چه رسد به عرب مسلمان و همین سخن اثرگذاشت و تبهکاران از خیمهگاه عقب نشستند و پس از شهادت آقا بود که باز هجوم بردند و آن جنایات…
البته ریشه چنین رفتارهایی برمیگردد به کودتای سقیفه. برخلاف رایج، اهل مدینه سزاوار سرزنش هستند تا کوفیان از سقیفه تا عاشورا و…مثلا در واقعه حره که امام سجاد فرمودند هرکسی از ما و با ماست، با ما از مدینه بیرون بیاید، شمار فراوانی نیامدند. گویا آقا را با وجود آن همه اعجاز و تجلی فره ایزدی نبوی، فاطمی، علوی، حسنی، حسینی و… قبول نداشتند؛ چنانکه کمککار اهلبیت بودند امکان هیچگونه کژروی وجود نداشت بهویژه با این شدت.
بله، درست است. من این را اتفاقا در بحثهایی مطرح میکنم. متاسفانه اصحاب مدنی پیامبر با خیانتی که پس از رحلت پیامبر به ولایت کردند و آن تحفه سقیفه را شکل دادند، در تمام گناهانی که در طول تاریخ رخ داده و میافتد و خواهد افتاد تا قیام امام زمان (عج) سهیم هستند؛ چراکه رهبری اسلام را از جایگاه الهیاش منحرف کردند و باعث پدیداری بدعتها ورنگباختن ارزشهای الهی و اسلامی شد.
بازگشت جاهلیت واقعا…
بله احسنت! جاهلیت بازگشت حتی در تایید این نکته که شما طرح کردید طبق نقلی حضرت زینب (س) وقتی پیکر مقدس حضرت بیسر بر زمین افتاده بود با آه و زاری و گریه خطاب به آقا میفرمایند پدرم به فدای کسی که روز دوشنبه مورد نهب و غارت قرارگرفت؛ درحالی که واقعه کربلا روز آدینه رخ داد، اشاره حضرت زینب به دوشنبهای است که سقیفه تشکیل شد، یعنی میخواهد بفرماید اگر سقیفه در کار نبود که ریشه و اصل این جنایات است، فاجعه کربلا هم رخ نمیداد. این نکتهای اصلی و اساسی است. نکته دیگری که در سخنتان بود.
با کوتاهی مدینه، خلافت ۲۵سال غصب شد. امام حسین(ع) هم حرکتشان را از همین مدینه آغاز کردند. آنجا که فرمودند در موقعیتی که اسلام به فرمانروایی مثل یزید مبتلا شده باید فاتحه اسلام را خواند، ولی متاسفانه از بنیهاشم حتی! کسی با وجود دعوتنامه امام [و اتمام حجت ] همراهی نمیکند.
این شهدایی که به غلط رایج شده و میگویند شهدای بنیهاشم دقت کنید فقط از فرزند ابوطالباند و بس. شهدای طالبیاناند که نامشان در زیارت عاشورای غیرمعروفه هست. مدینه سال ۶۲ تاوان خیانتهایش را به امام علی، امام حسن و امام حسین با آن واقعه حره پس میدهد. بلایی به سرشان آمد که جان، مال و ناموسشان رفت. همان بنیهاشم که از همراهی امام علی(ع) و فرزندانشان سر باز زدند، شمار زیادی در این واقعه کشته میدهند. متاسفانه تا مدتها پس از کربلا هم امام سجاد میفرمایند در مدینه و مکه حتی ۲۰مرد نیست که اهل بیت را دوست داشته باشد؟
ابن عباس و شماری صحابی توجیه میکنند یاران امام حسین از پیش، برگزیدگان خدا بودند و پیوستن به آنها و توفیق رسیدن به آن جایگاه برای هرکسی مقدورنبود. آیا این توجیه را میشود، پذیرفت؟
متاسفانه برخی همراهی نکرد عبدا…بن عباس و عبدا…بن جعفر و محمدحنفیه را خواستند توجیه کنند.
یعنی فلج بودن محمد حنفیه و کوری عبدا… برساخته کذابهاست؟
دستان محمد حنفیه فلج بوده اما چگونه ۵۰۰کیلومتر مدینه تا مکه را میرود و برمیگردد اما نمیتواند امام را همراهی کند به ویژه که امام برای جنگ نمیرفت. کوری عبدا…بن جعفر هم سندیت ندارد.
وقتی امام میداند مقدر است شماری مشخص شهید شوند چرا آن همه نامه مینویسند و در مسیر به هرکسی رسیدند دعوتش کردند؟
در مکه به عبدا…عمرخطاب میکنند بیا مرا یاری کن یا زهیربن قین که تمایلات عثمانی داشت و مخالف اهلبیت بود توسط امام هدایت و همراهشان میشود یا عبیدا…بن حر جعفی را در راه میبینند و میفرمایند تو اهل کبائری همراهم شو تا رستگارگردی. پس اینها وجهی دارد یا مثلا یزید بن محاصر کندی که در لشکر عمرسعد بود و برگشت به سوی امام پس انتخاب از قبل، غلط است. امثال ابن عباس لیاقت ندارند چون ظاهرا از سر دلسوزی میگوید اگر میتوانستم موهایت را میکشیدم تا به این راه نروی، یعنی نه تنها معرفت به راه امام ندارد، هدفش را نمیشناسد. فکر میکند خودش از امام بیشتر میفهمد یا آقا اشتباه میکنند. اگر به امامت معرفت داشت میدانست هرچه امام میکند، حق است و همه باید اطاعت کنند.
اشتباه است کوفیان را شیعه میخوانند. آنها نه علوی بلکه شیعه عثمانی بودند.
مسعودی صاحب مروج الذهب آورده: همه لشکریان کوفی بودند و یک شامی میانشان نبود و درست گفته. کوفه شهری نظامی بود. برخی سنیها در تاریخ خواستند القا بکنند کوفیها شیعه بودند و آنها آقا را دعوت کردند نه تنها یاریشان نکردند بلکه در کربلا آب را بر ایشان بستند و کشتارشان کردند و سپس پشیمان شدند و برایشان عزاداری میکنند. این یک جفا و دروغ بزرگ است. کوفه هرگز شیعه نبود و شیعه تنها اقلیتی بسیار کوچک و اندکشمار بود. در مدینه هم کسی شیعه نبود. در برابر اکثریت سنی بسیار کم بودند. امیرالمومنین در جمع همانها که بیعت کردند و او را خلیفه میدانستند تا آمدند انتقادکنند از خلفای پیشین فریاد وا عمرا وا ابوبکرا سردادند، لذا حضرت خاموشیگزیدند. جامعه نمیپذیرفت حتی علی نقد ابوبکر و عمر کند. پس از قیام کربلا هم کوفه تا مدتها شیعه نبود.
بهنظر میآید یزید لاابالی به درد نخور لوده اراذل نبود، اتفاقا در همان کفر خودش بسیار مدیر بوده و قاطع که با حکمش نهتنها کم نمیگذاشتند بلکه فراتر از انتظارش هم انجام میدادند.
وقتی به تعبیر شما با کودتای سقیفه دیگر ولایت کنار زده شد و یکسری خواص، فردی را بهجای پیامبر پذیرفتند، او متولی دین و دنیای آنها بهشمارمیآمد. مردم هم به نام خلیفه و جانشین پیامبر که در نظام قبایلی سابقه نداشت، فرمانبرداری میکردند لذا خلفا در دین دست بردند و بدعتشان در جامعه به عنوان اجتهاد پذیرفته شد.
هرچند در برابر نص و حکم خدا و پیامبر بود.
شگفتا، خلفای غاصب و بدعتگذاریشان را در دین پذیرا شدند اما وقتی امام علی در همان جایگاه نشست با وجود حکم صریح خدا و پیغمبر تا خواست بدعتها را از میان بردارد، جامعه برنتابید. پس از صلح امام حسن که معاویه ملعون بر جامعه اسلامی مستولی شد با پول و تطمیع و… توانست با دستیاری جاعلان و علمای درباری، خودش را خلیفه پیغمبر جابزند. حتی پا را فراتر هم گذاشت و عنوان کرد خلیفه خدا بر زمین است. در تاریخ هست که با مرگ معاویه لعنتا..علیه، یزید از شکار برگشت. وقتی در مسجد شام جمع شدند مردم خطاب به او گفتند با تو به عنوان خلیفه خدا در زمین بیعت میکنیم. لذا بحث مدیریت یزید نیست، بحث القای شبهه جانشینی خود خدا و پیامبر است. باید توجه کنیم با تحمیق مردم شام بود که مدیریتشان موفق شده بود مثلا ۷۰سال پس از کربلا با نابودی بنیامیه و پیروزی عباسیان وقتی شماری از پیران شامی را نزد یکی از فرماندهان عباسی میآورند سوگندجلاله میخورند تاکنون نمیدانستیم پیامبر به جز بنیامیه خویشاوندی داشته است.
با وجود این همه پژوهش و روشنگری درباره تحریفات و دروغها باز هم برخی مداحان…
باید آسیبشناسی کنیم. دوران تبهکار پهلوی مخالف این مجالس بود. امامان جماعت ما مجتهدان اعلم و بزرگ بودند زیرا احساس مسوولیت میکردند حتی به خاطر دارم مراجعی مانند آیات عظام مکارم، نوری، وحیدخراسانی، سبحانی و… واعظ بودند. پیش از انقلاب به شهرهای مختلف میرفتند. در واقع مجالس حسینی و عزاداری، روحانیمحور بود آن هم روحانیون برجسته و دانشور و بعضا مجتهد. در کنار این فعالیتها بهخصوص معمولا گریزی به کربلا میزدند و مداح نیز در ادامه به ذکر مصائب میپرداخت اشکی ریخته میشد و…
پس از انقلاب این محدودیتها برداشته و بسیار هم تشویق شد منتها بسیاری روحانیون برجسته و ائمه جماعات وارد برخی مسوولیتهای اجباری بهخاطر نیاز انقلاب شدند و از مساجد و منابر رفتند بهویژه با ترورهایی که منافقان پلید راه انداختند این بزرگان نمیتوانستند مانند گذشته با آسودگی به فعالیت و تبلیغ در میان مردم بپردازند و دوران دفاع مقدس، برانگیختن شور و هیجان برای به میدان آوردن مردم لازم بود و مداحها هم با ایفای چنین نقش موثری جایگاه خاصی یافتند.
سخن این است در گذشتهها وقتی مداحان میخواستند ذکر مصیبتی بخوانند با علمای اعلام و بزرگ هماهنگ میکردند. چنانکه مداح به ارائه نقل و حدیث ضعیفی میپرداخت، علمای مجلس تذکر میدادند ولی دیگر چنین نیست چرا؟
من این مداحان را مقصر نمیدانم، بلکه بانیان و نهادهایی را مقصر میدانم که باید کارشان را در این رابطه به نحو احسن انجام بدهند اما کوتاهی کردهاند. اگر چیزهای غیرقابل از سوی مداحان ارائه میشود به سبب همین نابسامانیهای ریشهای است که در این عرصه وجود دارد و تا بهحال نیز کسی احساس مسوولیت نکرده تا کاری صورت دهد.
استاد در کربلا با کدام شخصیتی، بیشتر همذاتپنداری دارید؟
تمام شخصیتهای حاضر در جبهه حق کربلا شخصیتهای بزرگ و اسوههای رهایی و نجات هستند. گذشته از سرآمدشان و سالارشان سیدالشهدا و حضرت عباس و حضرت علی(اکبر) و سایر خاندان امام بسیار میدرخشند و انسان که به سلوک این بزرگان در کربلا مینگرد خود را در برابر عظمت و بزرگیشان بسیار کوچک میبیند. ما که لیاقت نداریم همذاتپنداری کنیم با امام و خاندان و پیوندانشان. ولی در میانشان به آن شخصیتهایی بیشتر ابراز ارادت دارم که در خانهشان منتظر ورود امام زمانشان نشدند، بلکه با علم به اینکه امامشان میخواهد به شهرشان بیاید به استقبال و پیشوازشان شتافتند بهویژه آنها که در مکه خود را به آقا رساندند، فاصله مکه تا کوفه ۱۵۰۰کیلومتر است. آنها این مسیر را میروند تا مکه و با آقا برمیگردند منتها به کربلا ختم میشود.
چهرهای که میان این بزرگمردان بسیار شما را شیفته کرده؟
عابس بن ابی شبیب شاکری است که سلام و رضوان خدا بر او بادا، پیرمردی بسیار روشن ضمیر. همچنین بریر بن خضیر همدانی مشهور به سیدالقراء و حجاج بن مسکوت که موذن امام بودند در مسیر.