به گزارش«رهوا».زمانی که طرفداران و دنباله روهای دیوانه او دو جت مسافربری را به برج های دوقلو کوبیدند، اسامه بن لادن به عنوان چهره جهاد مدرن افراط گرایان اسلامی جایگاهی افسانه ای در میان حواریون خود یافته بود. اما پشت این تصویر خوب ارائه شده او، کسانی که نزدیکی زیادی با رهبر القاعده داشتند مرد متفاوتی را می شناختند، مردی رویاپرداز و به شدت کم اراده بود که خیلی راحت می شد نظرش را تغییر داد و از کودکی همه چیز در اختیارش بود. این بنیادگرای بدنام که در می ۲۰۱۱ و به دلیل انجام حملات یازده سپتامبر، توسط نیروهای ویژه آمریکایی کشته شد، یکی از ۵۴ فرزند محمد بن عواد بن لادن، یک میلیاردر خودساخته بود که روابط نزدیکی با خاندان سلطنتی عربستان سعودی داشت.
تحت تاثیر آموزش های تندروانه مذهبی معلمانش، بن لادن آینده ای که مادرش برایش می خواست را نادیده گرفته و به مقاومت علیه نیروهای شوروی در افغانستان پیوست و علیرغم بی تجره بودن در میدان نبرد و در شرایطی که به اعتراف دوستانش خیلی باهوش نبود، توانست از ثروت قابل توجه پدری برای خرید تاثیرگذاری در مسائل افغانستان استفاده کند. اکنون ۲۰ سال پس از ترژادی ۱۱ سپتامبر، در یک مستند جدید با دوستان دوران کودکی و طرفداران او مصاحبه شده که تصویری از یک شخصیت فرصت طلب روایت می کنند که رویای بزرگ بودن او را مسحور خود کرده بود. یکی از همسایگان قدیمی او در مستند Bin Laden: The Road to 9/11 این باره می گوید: «مخفیانه دعا می کردم که بمیرد. سوگوار کسی بودم که می شناختم و دوستش داشتم اما برای هیولایی که از او بیرون آمده بود سوگواری نمی کردم».
بن لادن در جده، عربستان سعودی بزرگ شده و همیشه همراه پدرش بود، یک فعال اقتصادی ثروتمند که خانواده اش بیش از ۵ میلیارد دلار در زمینه ساخت و ساز درآمد کسب کرده بودند. با این وجود، پسر جوان خانواده در واقع توسط مادرش،عالیه، تربیت شده بود بعد از آنکه تنها یک سال پس از ازدواج از محمد جدا شد. بن لادن دوران کودکی طبیعی را تجربه کرده و به تماشای تلویزیون، گوش دادن به موسیقی و بازی فوتبال می پرداخت هر چند توان فیزیکی و ورزشی زیادی نداشت. در سن ۹ سالگی، سرنوشت اسامه بن لادن برای همیشه تغییر کرد وقتی پدرش فوتل کرده و نزدیک به ۳۰ میلیون دلار برای او ثروت به جای گذاشت. این شوک تاثیر زیادی بر پسر خجالتی و کاریزماتیک محمد بن لادن گذاشت که می خواست تاثیر خودش را بر دنیای اطرافش داشته و به همین خاطر در رویا و توهم فرو رفت. ابراهیم الجبین، روزنامه نگار روسی درباره اسامه بن لادن می گوید: «او پدرش را از دست داده بود. خانواده اش به من گفتند که این موضوع باعث شد وی به پسری درونگرا تبدیل شود که از رویاها صحبت می کرد. او می خواست از زمان حال فرار کند که با احساس نداشتن اعتبار رنگ آمیزی شده بود. او همیشه به نزدیک ترین افراد به خود در مورد رویاهای آینده و کارهایی که خواهد کرد می گفت».
در تضاد با ایدئولوژی محافظه کارانه شدید که سال های بعد زندگی او را تعریف می کرد، مادر بن لادن در یک خانواده شیعه علوی به دنیا آمده بود که از نگاه بسیاری از مسلمانان یک فرقه ای لیبرال به شمار می آید. با این وجود، در دوران تحصیل در مدرسه، بن لادن به شدت تحت تاثیر معلمان اسلامگرایش قرار گرفته و یکی از همسایگان دوران کودکی بن لادن به نام خالد بطرفی نیز بر این نکته تاکید دارد: «او به طور کامل دست از تماشا فیلم و سریال برداشت. از ما که دوستان دوران کودکی اش بودیم دور شد. یک روز برای بازی فوتبال لباس های ورزشی کوتاه پوشیده بودم که در دین اسلام پذیرفتنی نبود. به پاهایم نگاه کرد و سپس به چشهایم و گفت خداحافظ». بن لادن که در سال ۱۹۶۷ از دیگری های خونین بین اسراییل و فلسطینیان تحت تاثیر قرار گرفته بود بیش از پیش شیفته ایده جهاد علیه دشمنان اسلام شد. او مرشد او خود را یک معلم اسلامگرای مشهور فلسطینی به نام عبدالله یوسف اعظم می دانست که نقش پدر عرفانی را برایش بازی می کرد.
بطرفی می گوید: «اسامه باهوش نبود. حرف های کسانی که قبولشان داشت را تکرار می کرد. این نقطه ضعفش بود. عبدالله اعظم بیش از هر کس دیگری اعتمادش را به خود جلب کرده بود. او بیش از پیش در ایده های اسلامگرایانه او غرق شده و بیشتر مایل به تغییر جهان و ایجاد یک تغییر می شد. اما او مسیری را در پیش گرفت که تنها به سوی جهنم می رفت». در سال ۱۹۷۹، وقتی بن لادن ۲۱ ساله شد، حمله شوروی به افغانستان فرصتی برای او فراهم کرد تا تعهدش به جهاد را ثابت کند. بن لادن دانشگاه را رها کرده و به اعظم که در پاکستان بود پیوست تا به گروه های موسوم به مجاهدین در نبرد با شوروی کمک کند. بن لادن همواره با مادر نگرانش که مخالف این فعالیت های پسرش بود صحبت کرده و به او اطمینان می داد که در خط مقدم جنگ نخواهد بود اما در نهایت دست به اسلحه نیز برد، کاری که به آن علاقه داشت.
سید رحمان وحیدیار، فرمانده مجاهدین افغان می گوید که بن لادن در میان گروه کوچکی از جوانان عرب بودند که به دلیل ناآشنایی کاملشان با میدان نبرد، باید مانند بچه ها با آن ها رفتار می شد. بن لادن به شدت ناآشنا با جنگ های چریکی بود و همین موضوع باعث می شد فرماندهان همیشه با او مشکل داشته باشند. وحیدیار در مورد بن لادن آن دوران می گوید: «به یاد دارم که در جریان یک نبرد مجبور شدیم به او بگویم بنشیند وگرنه گلوله خواهد خورد. او نمی توانست از خودش مراقبت کند. از فردی به سوی فرد دیگر می رفت و من مجبور شدم بر سرش فریاد بزنم و بگویم بنشین و او نیز نشست». در حالی که بی تجربگی بن لادن در میدان نبرد بسیار مشهود بود اما در این مواقع به نقاط قوت خود پناه می برد. به لطف ثروت قابل توجه و روابطی که با صنعت ساخت و ساز داشت، او نقش مهمی در ساخت جاده های خطوط مقدم نبرد برای استفاده مجاهدین داشت. وحیدیار در ادامه می گوید: «»او با بولدوزرش در کثیفی و آلودگی حاضر بود. ما هرگز نمی دانستیم که اسامه هزینه این کارها را می پردازد. فکر می کردیم یک نفر دیگر این کار را سازماندهی کرده و او تنها کمک می کرد».
بن لادن که از بی اعتمادی مجاهدین به اعراب کلافه شده بود، وظیفه خود دید که یک گروه مقاومت مجزا را در کوهستان های افغانستان تشکیل دهد. آن ها پایگاهی در یک غار معروف به المسده به معنای «لانه شیر» ایجاد کردند تا مستقل از پاکستان به آموزش نیروهای خود بپردازند. بن لادن و نیروهایش در این منطقه که تنها چند کیلومتر با میدان نبرد فاصله داشت در سال ۱۹۸۷ و در جریان نبرد موسوم به جاجی به فرصتی که منتشرش بود دست یافتند. در جریان این نبرد یک هفته ای، بیش از ۲۰۰ نیروی ویژه روس تسلیم نیروهای بن لادن شدند که تعدادشان به ۵۰ نفر نیز نمی رسید. بن لادن که تجهیزات و نفرات کمتری از روس ها داشت، علیرغم زخمی شدن از ناحیه پا، در نهایت توانست روس ها را وادار به عقب نشینی کرد، پس از آن که از مجاهدین درخواست پشتیبانی کرد. جمال خاشقجی که در آن دوران هر روز نبرد جاجی را گزارش می کرد، نقش مهمی در شهرت اسامه بن لادن بعد از این نبرد داشت.
علیرغم این عملیات آماتوری، نیروهای بن لادن مدعی یک پیروزی افسانه ای شده و ماه ها بعد بود که شوروی نیروهایش را برای همیشه از افغانستان بیرون کشید. برای مسلمانان جوانی مانند آیمن دین که بمبساز سابق القاعده بوده و بعدها برای سرویس امنیتی بریتانیا جاسوسی می کرد، نبرد جاجی نام بن لادن را به عنوان یک قهرمان جهادی در حد و اندازه هایی حماسی تثبیت کرد. وی در این باره گفته است: «وقتی در عربستان سعودی بودیم، هرگز در سریال های تلویزیونی ابرقهرمان نداشتیم. ما جنگجویان صدر اسلام را داشتیم. نبرد جاجی یک لحظه حماسی بود وقتی اسامه بن لادن به یک قهرمان مسلمان زنده تبدیل شد. او یک قهرمان بود». بن لادن که مسحور شهرت تازه اش شده بود، به یک ماجراجویی جهادی دیگر کشیده شد و آن بریدن از ایدئولوژی مرشد خود، اعظم، بود که فکر می کرد پیروزی در افغانستان پایان ماجراست. شبه نظامیانی اسلامگرا از مصر که فکر می کردند می توانند از ثروت عظیم بن لادن سود ببرند، شروع به رجزخوانی در مورد رهبر تازه برخاسته مقاومت در افغانستان کرده و به او قبولاندند که می تواند به یک چهره افسانه ای جهادی با قدرت و شهرتی بی سابقه تبدیل شود.
دین در این باره می گوید: «آن ها با خود گفتند می توانیم از اسامه پول بگیریم و از لحاظ بهره هوشی او یک تهدید به شمار نمی آید. او ما را کنترل نخواهد کرد، این ماییم که او را کنترل می کنیم. آن ها از دوران بزرگی بن لادن نهایت استفاده را بردند. کنترل او را در دست گرفته و به او گفتند که می تواند یک رهبر جهانی بزرگ باشد و او نیز باورش شد». در سال ۱۹۸۸، بن لادن و همراهانش گروه القاعده را تاسیس کردند که به معنای «بنیان» است. این گروه تازه شکل گرفته، از دید بن لادن، هسته جهاد بین المللی بود. او که به شدت از حضور نیروهای آمریکایی در عربستان سعودی خشمگین بود، شروع به موعظه در مورد انتقام از جهان غرب کرد. در نوامبر ۱۹۸۰، اف بی آی به خانه السید نصیر از نزدیکان علی محمد در نیوجرسی که از مقامات ارشد القاعده بود، حمله کرد. در این حمله مشخص شد وی برای یک سری حملات تروریستی نقشه داشته است، از جمله طرح هایی برای منفجر کردن آسمانخراش ها در نیویورک سیتی. دو دهه بعد، این نقشه های هولناک به واقعیت پیوسته و بن لادن به تحت تعقیب ترین جنایتکار در جهان تبدیل شد.