البته به نظر می رسد که احزاب زیادی از جریان اصلاحات وجود دارند که همانند کارگزاران عملا تمایلی به ادامه رهبری خاتمی در جریان اصلاحات ندارند.
دو سال قبل از انتخابات 88، در نشست «آینده ایران» خانمی که متخصص مسائل شورویِ است، گفت: در ایران ما نیاز به خاتمی نداریم؛ نیاز به یلتسین داریم که بدون تعارفات اخلاقی اهداف را پیش ببرد.
حضرت آقا در روزهای ابتدایی که بهعنوان رهبری نظام منصوب شدند، یک هیات مشورتی یا مشاوران برای خودشان تأسیس کردند.
وقتی من رد صلاحیت شدم، در خانواده من آتشی به پا شد؛ همسرم به من گفت آقای غفاری نوشتهاند عدم التزام عملی به اسلام، من 50 سال پشت سر شما نماز خواندهام، نماز من چه میشود؟
از لحاظ تاریخی، جاسوسها برای نفوذ کردن، دیدهبانی کردن، اختلال یا خرابکاری در فعالیتهای جمعی استخدام میشدند و از تاکتیک های آژان پرووکاتورها استفاده میکردهاند.
حجتالاسلام والمسلمین مسعود عالی گفت: ما چوب انقلابی بودن، اسلامی بودن و ولایی بودن خود را نمیخوریم زیرا ما هرجا اینگونه عمل کردیم، موفق بودیم، بلکه چوب چشم به غرب داشتن را میخوریم. ما چوب انقلاب را نمیخوریم بلکه چوب انتخاب بد را میخوریم.
آقای خاتمی مفصل صحبت کردم. ایشان گفت من از شما یک سؤال و یک درخواست دارم: سؤال اینکه علت مشکلی که در ماجرای قتلهای زنجیرهای برای وزارت اطلاعات پیش آمد چه بود و چرا وزارت اطلاعات یک دانشمند را میکشد؟
واقعیتهای سیاسی در ایران در حال تحمیل روزافزون خود به رادیکالیسم خاتمی است؛ او که زمانی با ۲۰میلیون رأی یک پدیده در دموکراسی ایران محسوب میشد، حالا حتی در جبهه متبوع خودش اعتبار لازم را برای حضور بهعنوان یک شخصیت محوری ندارد.
در روزنامه معتبری همچون نیویورک تایمز نمی شود مطلب بدون پشتوانه و تاییدیه نوشت. یعنی سابقه ای بوده است که محمدرضا خاتمی و دوستانش به امید تاثیرگذاری نوشته اند ما مطلوب شما آمریکایی ها هستیم و گرنه نوشتن این نکته به صورت علنی در آمریکا چه فایده ای داشته است!؟
آقای هاشمی نه ناطق را میپسندید ونه آقای خاتمی را، زیرا اگر هرکدام از اینها انتخاب میشدند، به معنای ادامه راه او نبود. پس دنبال این بود که یا حبیبی یا روحانی را رئیسجمهور کند. هریک از اینها که رئیسجمهور میشد، آقای هاشمی میتوانست به افکار عمومی نشان دهد که من همچنان نفر دوم کشور هستم.